سینا بیشتر اوقات خود را در کتاب خانه ها و کتاب فروشی ها سپری می نمود و حتی به بساط کهنه فروشان کنار خیابان هم سر می زد. او کتاب های بسیاری را مطالعه می کرد و با بعضی دست نوشته های قدیمی نیز آشنا بود. روزی در میان بساط کهنه فروشان، چند جلد کتاب قدیمی پیدا کرد که یکی از آن ها جلد چرمی و کهنه ای داشت. به خاطر علاقه ای که به این گونه کتاب ها داشت، همه ی آن ها را خریده و با خود به خانه برد. او با اشتیاق فراوان یک یک صفحات آنها را ورق زده و به مطالعه ی بعضی از قسمت ها مشغول شد. او از بعضی موضوعات و مطالبی که در آن نوشته شده بود، به شگفت می آمد. کتاب جلد چرمی که در ارتباط با ارواح و اسراری در مورد آنها بود، بیش از بقیه ی کتاب ها او را به هیجان آورد...