مادرش در دوران کودکی برای او تعریف کرده بود که بچه ها و نوه های شیطان همیشه در میان مردم می لولند. آن ها در همه جای دنیا پخش هستند و با مردم به راحتی معاشرت دارند... تا چشم پسر جوان به او افتاد، بدنش لرزید و نزدیک بود چشمانش از حدقه خارج شود. او به وضوح دید که شیطان با همان دیدگان سرخ و ملتهب، ساکت و موقر در سمت چپ داداش جواد نشسته است.