داستان موسیو ابراهیم در دهه 1960 در محله یهودیان پاریس اتفاق می افتد و درباره یک پسر یهودی مشکل دار به نام موسی یا مومو است که با یک مغازه دار مسلمان منفرد به نام موسیو ابراهیم دوستی غیرمحتمل برقرار می کند. داستان خنده دار و در عین حال دلخراش مومو زمانی شروع می شود که او در سن 11 سالگی باکرگی خود را در یک بوردلو از دست می دهد. ابراهیم به مومو گوش و نصیحت خود را ارائه می دهد و به تدریج به پسر نابالغ می آموزد که زندگی چیزی بیشتر از فاحشه و دزدی مواد غذایی است. هنگامی که پدر مومو، یک وکیل منفعل و پرخاشگر که از سلامت پسرش غفلت می کند، ناپدید می شود و مرده پیدا می شود، ابراهیم پسر یتیم را به فرزندی قبول می کند. آن دو تصمیم می گیرند تا سفری در سراسر اروپا به زادگاه موسیو ابراهیم داشته باشند که آنها را به مهم ترین چهارراه زندگیشان می رساند. همانطور که این طرح عمیقا خنده دار و با طراحی بسیار عالی آشکار می شود، نشان می دهد که چگونه اساسی ترین درس های زندگی و مرگ را در زمانی که کمترین انتظار را داریم یاد می گیریم.
اسکار و بانوی صورتی به ما داستانی کاملا متفاوت از عشق و شجاعت می دهد. اسکار ده ساله است و بر اثر سرطان خون در حال مرگ است. او می داند که پیوند مغز استخوانش شکست خورده است، اما تنها کسی که در بیمارستان با او در مورد مرگ صحبت می کند، مامی رز، داوطلب سالخورده ای است که به ملاقات کودکان بیمار می رود. وقتی مشخص می شود که زمان اسکار در حال کوتاه شدن است، مامی رز به او ایده می دهد: او باید وانمود کند که هر روزی که زندگی می کند نشان دهنده گذر ده سال است و در پایان هر روز باید تجربیات خود را به عنوان یک نامه بنویسد. به خدا تا کمتر احساس تنهایی کند. اسکار با راهنمای مامی رز، سفری نشاطبخش را در روزهایی آغاز میکند که با غنای تخیل و روحیهاش کاملتر شدهاند.
اریک امانوئل اشمیت دو داستان روشنگر درباره رنج، عشق، شفقت و ایمان به خدا و انسانیت به ما داده است. این داستانها تضمین می کنند که خوانندگان را بخندانند، به گریه وادارند، و برای تأمل در مورد لطف و شگفتی که در هر قلب وجود دارد متوقف شوند.
کتاب موسیو ابراهیم