معجزه ای غیرمنتظره.
رمانی بامزه، تأثیرگذار، زیرکانه و به طور کلی لذت بخش.
گزنده، طنزآمیز و عاشقانه.
کدخدای ده، که تقریبا پنجاه سال داشت، وسط اتاق، نزدیک اجاق زغالی روشنی چهارزانو نشسته بود که توی زمین کنده شده بود و ویولن مرا وارسی می کرد. در میان باروبنه ی دو «پسر شهری» - اسمی که دهاتی ها روی من و لوئو گذاشته بودند - این تنها وسیله ای بود که رنگ و رویی عجیب و غریب داشت و بوی تمدن می داد؛ چیزی که سوءظن دهاتی ها را برمی انگیخت. یکی از آن ها با چراغی نفتی نزدیک شد تا شناسایی آن وسیله آسان تر شود. کدخدا ویولون را عمودی بالا برد و مثل یک مامور گمرک دقیق که دنبال مواد مخدر می گردد، به دقت سوراخ سیاه جعبه را نگاه کرد.
او گفت که یک چیز را از بالزاک آموخته است: این که زیبایی یک زن، گنجی است که نمی شود روی آن قیمت گذاشت.
خیلی بدشانس بودیم. زمانی که خواندن را درست یاد گرفتیم، دیگر چیزی برای خواندن باقی نمانده بود.
کتاب متوسطی هست انتظار یه کتاب خوب رو نداشته باشید ترجمه کتاب هم خوبه
خیلی خوب بود 😍😍
بسیار عالی قسمتی از تاریخ چین در لابلای داستان برات بازگو میشه که نشنیده باشی ممنون از ایران کتاب 👏