یکی از بهترین آثار چارلز بوکفسکی.
به شکل غافلگیرکننده ای تکان دهنده و آکنده از شوخی های هوشمندانه و خرد.
بدون تعارف، جسورانه، قهقهه آور و اعتراف گونه.
من کسی بودم که در انزوا شکوفا می شد، بدون آن شبیه کس دیگری بودم که بی آب و غذا مانده. هر روزی که تنها نبودم ضعیفم می شدم. به تنهایی ام افتخار نمی کردم؛ اما بهش وابسته بودم. تاریکی اتاق برای من مثل نور خورشید بود. کمی نوشیدم.
امید تمام چیزی ست که آدم احتیاج دارد. فقدان امید است که آدم را دلسرد می کند. روزهایی را یادم می آید که در نیو اورلینز بودم، دورانی که هفته ها با دو بسته شکلات پنج سنتی روزم را سر می کردم تا مجال نوشتن داشته باشم. اما گرسنگی، متأسفانه، کمکی به پیشرفت هنر نکرد؛ فقط باعث پس رفتش شد. روح انسان در شکمش ریشه دوانده. آدم بعد از خوردن استیک و نوشیدن یک پنج سیری بهتر می نویسد، خیلی بهتر از موقعی که فقط یک شکلات پنج سنتی خورده. اسطوره ی هنرمند گرسنه بیشتر به یک شوخی می ماند.
آخر واقعا چطور می شود آدم خوشحال باشد از این که ساعت ۶:۳۰ با زنگ ساعت بیدار بشود، از تخت بیاید بیرون، لباس بپوشد، زورکی چیزی بخورد، مسواک بزند، شانه کند، و بعد از یک نبرد طولانی با ترافیک، برسد جایی که در واقع زور می زند برای کس دیگری کلی پول دربیاورد و درنهایت هم ازش می خواهند بابت این فرصتی که در اختیارش گذاشته شده، قدردان باشد؟
اشعار بوکوفسکی جزء به سرقت رفته ترین کتاب های کتاب فروشی های آمریکا هستند؛ نکته ای که گواهی بر نبوغ و محبوبیت بالای اوست.
کتابهای بوکوفسکی رو با ترجمههای موجود در بازار نخونید. اینا به درد سطل آشغال میخورن! انگار مجبورن کتابای بوکوفسکی رو منتشر کنند، نکنید آقا جان! گند نزنید به اثر نویسنده!
ترجمههای قانونی از بوکوفسکی همشون چرنده. اسلوب نوشتار و محتوای آثار در ترجمههای قانونی تقریبا بطور کامل نابود شده و خواننده شاهد یه بوکوفسکی پاستوریزه و استریلیزه شده ست .
سبک نوشتاری بوکوفسکی جالبه، عامیانه و بدون قید
کدوم ترجمه بهتره؟
علی امیر ریاحی
بین ترجمههای بالا هیچکدام. تنها ترجمه بدون سانسور این کتاب از وازریک درساهاکیان هست.
بین ترجمههای بالا هیچکدام. تنها ترجمه بدون سانسور این کتاب از وازریک درساهاکیان هست.