1. خانه
  2. /
  3. کتاب منگی

کتاب منگی

نویسنده: ژوئل اگلوف
2 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
2.75 از 2 رأی

کتاب منگی

L'Étourdissement
انتشارات: افق
٪10
165000
148500
4 از 1 رأی

کتاب سرگیجه

L'Étourdissement
انتشارات: کلاغ
٪10
100000
90000
معرفی کتاب منگی
کتاب منگی، رمانی نوشته ی ژوئل اگلوف است که اولین بار در سال 2005 منتشر شد. در مکانی غیرمعمول، بین فرودگاه و سوپرمارکت، یک کشتارگاه قرار دارد. مردی جوان و مجرد که در کنار مادربزرگ بدخُلقش روزگار می گذراند، در این کشتارگاه کار می کند. مرد جوان از کار خود راضی نیست و رویای بهبودی شرایط زندگی اش را در سر می پروراند اما در جهان تاریک این رمان، به این راحتی ها نمی توان به دنبال رسیدن به آرزوها بود. رمان منگی، داستان روتین های یک زندگی معمولی است اما اگلوف از همین روزمرگی های پوچ، تصویری فراموش نشدنی و شاعرانه را خلق می کند که با چاشنی طنزی گزنده و خردمندانه، طعم و بویی متفاوت به خود گرفته است. کتاب منگی با شخصیت های جذاب و صحنه های غافلگیرکننده، اثری است که مخاطبین را راضی خواهد کرد.
درباره ژوئل اگلوف
درباره ژوئل اگلوف
ژوئل اگلوف، زاده ی سال 1970، نویسنده و فیلمنامه نویس فرانسوی است.اگلوف پس از کالج، مشغول تحصیل در رشته ی تاریخ در استراسبورگ شد و بعد از آن، به دانشکده ی سینمای پاریس رفت. او در آن جا چندین فیلمنامه نوشت و دستیار کارگردانی را نیز تجربه کرد. اگلوف اکنون تمام وقت خود را به داستان نویسی اختصاص داده است.
ویژگی های کتاب منگی
  • برنده ی جایزه ی لیور انتر سال ۲۰۰۵
نکوداشت های کتاب منگی

سرشار از انسانیت.

Goodreads

غافلگیرکننده و بامزه.

Amazon

فراموش نشدنی!

Critiques Libres
قسمت هایی از کتاب منگی

همیشه یه ساعتی هست که تمومی نداره. شبیه ساعت های دیگه ست. جوری که بهش شک نمی کنیم. بعد، واردش می شیم و توش گیر می افتیم. ساحل اون طرفی رو می بینیم، ولی خیال می کنیم هیچ وقت اونجا نمی رسیم. بیهوده دست و پا می زنیم. انگار هرچی زمان می گذره، داریم ازش دورتر می شیم. وقتی ثانیه ها می چسبن به ته کفش هامون، وقتی داریم هر دقیقه رو مثل یه توپ آهنی دنبال خودمون می کشیم، خیال می کنیم اون بیرون، روزها و شب ها پشت سر هم میان ومیرن، فصل ها جای هم رو می گیرن و ما اینجا فراموش شدیم.

توی خونه ی ما هر سال بهم می گفتن بابا نوئل نمیاد چون بدجوری مریضه و شاید حتی تا آخر زمستون هم زنده نمونه. تا این که یه روز واسه این که کلا خیالشون راحـت بشه بهم گفتن بابانوئـل مرده و هیچ کس هم جاش رو نگرفته و همه چی حل و فصل شد.

صبح شبیه چیزی که از صبح می فهمی، نیست. اگه عادت نداشته باشی، حتی شاید ملتفتش نشی. فرقش با شب خیلی ظریفه، باید چشمت عادت کنه. فقط یه هوا روشن تره. حتی خروس های پیر هم دیگه اونا رو از هم تشخیص نمی دن. هوای گند یه شب قطبی رو تصور کنید. روزهای قشنگ ما شبیه همونه.

نظر کاربران در مورد "کتاب منگی"
8 نظر تا این لحظه ثبت شده است

بسیار جذاب بود با اینکه فضای داستان تیره است ولی حقیقت کاملا در داستان موج میزنه

1403/07/21 | توسطکاربر سایت
0
|

خیلی کتاب قشنگی بود

1403/04/29 | توسطکیمیا عباسعلی زاده
0
|

فضا سازی‌های کتاب جذابه اما نباید انتظار یک داستان قوی داشته باشیم.

1401/02/27 | توسطحسین طباطبائی
1
|

با خوندنش آدم یاد اشتاین بک و جی دی سلینجر میوفته

1401/02/03 | توسطکامران رحمانی
0
|

داستان در مورد یک پسر نوجوون بی نام و نشون هست که در یک مکان بی نام و نشون‌تر و البته پر از سیاهی و تعفن زندگی میکنه. پسرک داستان دچار یه جور منگیه. یعنی اینکه می‌دونه باید وضعیت زندگی خودش رو عوض کنه ولی دقیقا هم نمی‌دونه می‌خواد کجا بره و باید چیکار کنه.

1399/09/24 | توسطسجاد کریمی
2
|

فوق العاده است. با وجود آنکه نا امیدی و سیاهی در داستان موج میزند، اما طرز روایت داستان و خلق تصاویر بسیار ملموس و مجذوب کننده است.

1399/08/27 | توسطامید معزی زاده
1
|

یک کتاب عجیب خوب، کتاب به سبک کتاب‌های دوران ابزورد کامو و بکت، کوتاه و اما غنی از واقعیت و زیبایی پوچ

1399/04/31 | توسطمحمد جواد آزادی مقدم
1
|

سبک روایت داستان سیال ذهن هست، بدون زمان یا مکان خاصی طنزی که به کار برده بود برای نقد زندگی ماشینی و صنعتی فوق العاده بود ترجمه اصغر نوری مثل همیشه روان بود

1399/04/18 | توسطم. حسینی
2
|