1. خانه
  2. /
  3. کتاب مرده ای که حالش خوب است

کتاب مرده ای که حالش خوب است

نویسنده: احمد آرام
3.5 از 1 رأی

کتاب مرده ای که حالش خوب است

The dead whom is good
انتشارات: افق
٪15
98000
83300
معرفی کتاب مرده ای که حالش خوب است
داستان از زبان فرزندی روایت می شود که زندیگ پدر عیاش خود را بیان می کند؛ به گونه ای که در عین حال به او علاقه مند است. رمان گرچه آغاز واقع گرا دارد اما به تدریج با اساطیر و کابوس های سرزمین جنوب در هم می آمیزد و حال و هوایی وهم آلود و جادویی پیدا می کند....
درباره احمد آرام
درباره احمد آرام

احمد آرام، متولد 1330، داستان‌­نویس و نمایش‌نامه‌نویس ایرانی و مدرس تئاتر و سینما. در سال 1348 اولین داستانش در مجله‌­ی فردوسی چاپ شد. در سال 1357 به استخدام اداره‌ی فرهنگ و هنر درآمد. سپس کار را رها کرد و برای تحصیل سینما به ایتالیا رفت. پس از بازگشت به عنوان کارشناس آمار در دانشگاه علوم پزشکی مشغول به کار و نهایتا نیز از همین دانشگاه بازنشسته شد. او فارغ‌­التحصیل دوره‌­ی کارشناسی بازیگری- کارگردانی از دانشگاه آزاد و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشکده هنر و معماری است. آرام طی دور‌ه‌­ی اشتغالش در دانشگاه علوم پزشکی، به عنوان مدرس تئاتر و ادبیات نمایشی نیز در آنجا به صورت فوق برنامه تدریس کرده است. او هم‌­اکنون ساکن شیراز است و در تعدادی از مدرسه‌های هنری، بازیگری و فیلم‌­نامه‌نویسی تدریس می‌کند و در عین حال به نوشتن نیز می‌پردازد.

جوایز و افتخارات: لوح‌تقدیر از نخستین دوره‌ی جایزه­‌ی ادبی یلدا (۱۳۸۰)، رتبه‌هی سوم در بخش داستان‌کوتاه هفتمین دوره‌­ی جایزه­‌ی ادبی اصفهان (۱۳۸۸) و بهترین مجموعه‌داستان در سومین دوره­‌ی جشن فرهنگ فارس برای مجموعه ‌داستان غریبه در بخار نمک.

آرام در داستان­هایش با به‌كارگیری روایتی وهم‌آلود، آمیختن رویا و واقعیت و عناصری از فرهنگ مناطق بومی جنوب ایران صداها و تصاویر تازه‌ای خلق کرده است.

گزیده­‌ی کتاب‌­شناسی: غریبه در بخار نمک (مجموعه داستان- نیم­‌نگاه، 1380)؛ مرده‌­ای که حالش خوب است (رمان- افق، 1383)؛ آنها چه کسانی بودند؟! (مجموعه داستان- افق، 1387)؛ همین حالا داشتم چیزی می­‌گفتم (مجموعه داستان- چشمه، 1389)؛ این یارو، آنتیگونه (نمایش­‌نامه- نوح نبی، 1389)؛ به چشم‌­های هم خیره شده بودیم (مجموعه داستان- کتابسرای تندیس، 1390)؛ حلزون­‌های پسر (رمان- افق، 1393)؛ بیدار نشدن در ساعت نمی­‌دانم چند (مجموعه داستان- نیماژ، 1395) و باغ استخوان­‌های نمور (رمان- نیماژ، 1396)

قسمت هایی از کتاب مرده ای که حالش خوب است

دوباره کوبه ها را به صدا در آورد. صدای کوبه ها مثل صدای توپ توی کله ام می ترکید. «این کیه که نفس نفس می زنه؟» نگاهش کردم. پشتش را به در تکیه داد. رنگش پریده بود و چشم هاش گشاد شده بود. هی داشتم به خودم می گفتم خدا کند همه ی امروز، از کله ی سحر تا حالا، خواب دیده باشم. «ای وای دارم صدای قلب شو می شنفم! ولی این صدا با صدای قلب ما آدما فرق می کنه. تو می شنفی پسرم؟ ای وای یه صدای ریز وحشت زده.» به خودم گفتم انگار کله زده و دارد قاطی پاطی حرف می زند. «نمی شنفی پسرم؟ چه بد. ولی من می شنفم. نفسش به مقنعه م می خوره. نفسش داغه.» آهسته نشست کنارم و کله اش را به سمت شانه چپش چرخاند. بهش نزدیک شدم…

نظر کاربران در مورد "کتاب مرده ای که حالش خوب است"
2 نظر تا این لحظه ثبت شده است

خوب بود.نویسنده قلم خوبی داشت.توصیه میشود

1402/08/25 | توسطمهدی صادقی
0
|

من تایید نکردم به گرد پای رمان صادق هدایت هم نمیرسه

1401/06/16 | توسطمحمود - کاربر سایت
0
|