رمانی قدرتمند درباره فرصت های دوباره.
رمانی هنرمندانه درباره فناپذیری، بیگانگی، و ابزورد بودن زندگی.
سبک مشاهده گرانه و ظریف «اشتام» به ما فرصت می دهد که در سفر شخصیت «ضد قهرمان» با او همراه شویم.
«آندرآس» به یاد روز خاکسپاری پدرش افتاد. روز گرمی بود. آن زمان، «والتر» و خانواده اش در یک آپارتمان زندگی می کردند و از او دعوت کرده بودند که آنجا بماند. اما دعوتشان را رد کرده و در هتلی در کنار میدان مرکزی دهکده، اتاقی گرفته بود.
در تمام مدت اقامتش در آنجا پکر بود. تصمیم گیری در مورد ساده ترین کارها به نظرش فوق العاده سخت می آمد. فقط توانایی فکر کردن به چیزهای جزئی را داشت، اما قدرت درکش از همیشه قوی تر شده بود.
همه چیز به نظرش شدیدتر و بیش از حد پر سر و صدا می آمد. صداها، رنگ ها و حتی بوها از همیشه زنده تر بودند. وقتی موقع رفتن به گورستان، از خیابانی می گذشت، ماشینی ترمز کرد و راننده شیشه را پایین آورد و سرش داد کشید. «آندرآس» بدون آن که واکنشی نشان بدهد، به راهش ادامه داد. قطره های عرق را روی تیغه کمر و پیشانی اش احساس می کرد.
کتاب کوتاه و خوب بود . منتظر اتفاقات عجیب غریب نباشید . روند داستان آروم و مختصره و برای من خوندن دیدگاه یک فردی که به پوچی رسیده و فقط با تلاطم هایی که براش ایجاد میشه تصمیم به پایان دادن آشفتگیها میکنه جالب بود . پتر اشتام به جزئیات به خوبی اشاره میکنه و در ذهن کاملا تصویرسازی میشه و روایت داستان مثل روایت یک فیلم تداعی میشه. پرداختن به روتینهای ملموس زندگی و نشون دادن پر اهمیت بودن اونها جذابه و تقریبا نهاده شده و خواهان خودش رو داره .