کتاب قطار شبانه لیسبون

Night Train to Lisbon
کد کتاب : 24915
مترجم :
شابک : 978-9643698669
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 496
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2004
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 3 اردیبهشت

«پاسکال مرسیه» از نویسندگان برجسته در ادبیات سوییس

معرفی کتاب قطار شبانه لیسبون اثر پاسکال مرسیه

کتاب «قطار شبانه لیسبون» رمانی نوشته «پاسکال مرسیه» است که اولین بار در سال 2004 چاپ شد. «ریموند گرگوریس»، معلمی 57 ساله در دبیرستانی در سوییس است. او پس از ملاقاتی اتفاقی با زنی پرتغالی در زیر باران، با آثار شاعر و پزشکی پرتغالی به نام «آمادو دپرادو» آشنا می شود که در رژیم «آنتونیو سالازار» مورد محاکمه قرار گرفت. «گرگوریس» که مسحور این آثار شده، سوار قطاری به مقصد لیسبون می شود تا هم از سرنوشت «پرادو» اطلاعات بیشتری را به دست آورد و هم آثار بیشتری از او را بیابد. او به مکان های مهم در زندگی «پرادو» می رود، با خوهران، معشوقه ها، همرزمان «پرادو» در نیروی مقاومت و دوستانش مصاحبه می کند، و به تدریج در زندگی شاعر مورد علاقه خود غرق می شود.

کتاب قطار شبانه لیسبون

پاسکال مرسیه
پیتر بیری (Peter_Bieri) (متولد ۲۳ ژوئن، ۱۹۴۴)، که بیشتر با نام مستعار پاسکال مرسیه (Pascal Mercier) شناخته شده‌است، یک نویسنده و فیلسوف سوئیسی است.بیری فلسفه، مطالعات انگلیسی و مطالعات هندی را در لندن و هایدلبرگ تحصیل کرد. وی مدرک دکترای خود را در هایدلبرگ در سال 1971 پس از تحصیل با دیتر هنریش و ارنست توگندات در زمینه فلسفه زمان، با استناد به کار J. M. E. McTaggart. پس از گذراندن دوره دکترا، بیری بعد از یک دوره تحصیلی در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، دانشگاه هاروارد، انستیتوی مطالعات پیشرفته...
نکوداشت های کتاب قطار شبانه لیسبون
Richly detailed, full of surprises and paradoxes.
با جزئیاتی غنی، و سرشار از غافلگیری و پارادوکس.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A smart, heartfelt, thoroughly enjoyable book.
کتابی هوشمندانه، پراحساس و سراسر لذت بخش.
Shelf Awareness Shelf Awareness

A treat for the mind.
ضیافتی برای ذهن.
Isabel Allende

قسمت هایی از کتاب قطار شبانه لیسبون (لذت متن)
ماه نوامبر بود و هوا سرد و مه آلود. ما به طرف یکی از کافه هایی رفتیم که آن پایین در میدان «سن مارکو» بود. شیشه های کافه پوشیده و نور داخل شب خفه بود. ناگهان دستی که دستکش داشت، شروع به تمیز کردن شیشه کرد. دست زنی بود که حالا صورتش هم نمایان می شد.

دستش که شیشه را تمیز می کرد، خاطره ای را در من زنده کرد که خود را بین من و دنیا قرار داد. فکر کردم، حالا چیزی در وجودت شکفته می شود که عواقبی خواهد داشت.

اگر ما فقط می توانیم بخشی کوچک از چیزی را زندگی کنیم که درون ما است، پس چه اتفاقی برای بقیه آن می افتد؟