با جزئیاتی غنی، و سرشار از غافلگیری و پارادوکس.
کتابی هوشمندانه، پراحساس و سراسر لذت بخش.
ضیافتی برای ذهن.
ماه نوامبر بود و هوا سرد و مه آلود. ما به طرف یکی از کافه هایی رفتیم که آن پایین در میدان «سن مارکو» بود. شیشه های کافه پوشیده و نور داخل شب خفه بود. ناگهان دستی که دستکش داشت، شروع به تمیز کردن شیشه کرد. دست زنی بود که حالا صورتش هم نمایان می شد.
دستش که شیشه را تمیز می کرد، خاطره ای را در من زنده کرد که خود را بین من و دنیا قرار داد. فکر کردم، حالا چیزی در وجودت شکفته می شود که عواقبی خواهد داشت.
اگر ما فقط می توانیم بخشی کوچک از چیزی را زندگی کنیم که درون ما است، پس چه اتفاقی برای بقیه آن می افتد؟
حالا یه اشتباه چاپی و صحافی اینجوری تو بوق و کرنا نکن. میرفتی نشر افق کتاب رو عوض میکردی. اما کتاب جزو رمانهای جذاب و تقریبا همه خوان هست. عشق، انقلاب، جوانی، آرمان، زندگی، فرصت، تصادف و... زنده باد عشق زنده باد زندگی کتاب ارزشمندی...
و اما اندر مزایای این شاهکار از انتشارات افق،،، تا جاییکه ما دیدیم و به خاطر مییاریم کتابهای فارسی از سمت راست به چپ خونده میشن و شیرازه کتاب در سمت راستش قرار میگیره اما در این انقلاب نوآورانه نشر افق شیرازه در سمت چپ قرار گرفته و همینطور نوشتههای متن کتاب به طور معکوس مندرجات روی جلد قرار گرفته.....کلا پدیده ای یه در صنعت چاپ و نشر این کتاب...خداوند رحمت کند روح مرحوم گوتنبرگ را....
کتاب من که اینجوری نیست