جوانی سبک سر که از سربازی فرار کرده، عاشق دختری می شود که او خواستگار دیگری هم دارد. تلاشش را می کند ولی به ثمر نمی نشیند و آن دختر نصیب حریف می شود. این تقریبا همه داستان رمان اول محمد طلوعی است. « قربانی باد موافق» از آن دست کتاب هایی است که باید بیشتر روی نثرش متمرکز بود و از آن لذت برد. دعواهای درون خانوادگی پسر با پدر و مادرش و همچنین با رقیبش «مترس»، پسر صمصام از نقاط قوت این رمان است. حالا جوان سرخورده از عشقی ناکام به انزلی می رود تا به پیش آمد روزگار وردست طبیب آندره باشد؛ آن هم در بلبشوی حضور متفقین و روس ها در رشت می ماند و باز تنهاتر از گذشته از وطن خود هجرت می کند.
سرگشتی و دوگانگی شخصیت ها آن هم در فضای به شدت به هم ریخته و سیاسی شمال کشور، رشت، در زمان جنگ جهانی دوم به نویسنده کمک کرده تا رمانی با انسجام بهتر و نثری سرکش و رام نشده بیافریند.نمی دانستی. تب داشتی، هذیانی که تو را به در خانه اش رسانده بود یادت نیست؛ یا نخواستی به خاطر بسپری. وقتی به هوش آمدی روی تخت خواب طبیب بودی و او نبود. از ساختمان بیرون آمدی و پریدی پشت کامیونی که می گذشت. نمی دانستی کجا می رود… راه بین انزلی تا رشت یادت نمی آمد و مگر روس ها گشت نداشتند که پیدایت کنند یا شاید اصلا به خانه طبیب برنگشته بودی
دیگر شبیه عاقله مردها شده ای که نمی خواهی تعجبی نشان بدهی، سیگارت را خاموش می کنی و سر تکان می د هی. « آقا جان چطوره؟ زنده س؟» یادت نمی آید پیرمرد را با خط های تازه کنده صورتش کجا دیده ای، باز سر تکان می دهی، داغی استکان را در مشت می گیری و از بالای عینک نگاه می کنی.