کتاب زندگی جعلی من

My Life as a Fake
  • 15 % تخفیف
    95,000 | 80,750 تومان
  • موجود
  • انتشارات: افق افق
    نویسنده:
کد کتاب : 1360
مترجم :
شابک : 978-600-353-191-8
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 336
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2003
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نامزد جایزه ایمپک دوبلین

نامزد جایزه کامنولث

پیتر کری برنده جایزه من بوکر

معرفی کتاب زندگی جعلی من اثر پیتر کری

کتاب زندگی جعلی من، رمانی نوشته ی پیتر کری است که اولین بار در سال 2003 منتشر شد. داستان این رمان، هزارتویی اخلاقی است که حول محور رابطه ی پرتلاطم میان ادبیات و دروغگویی می چرخد. در سال 1972 و در شهر کولالامپور، سارا ود-داگلاس که دبیر مجله ای مربوط به شعر و شاعری در لندن است، با مردی استرالیایی و اسرارآمیز به نام کریستوفر چاب آشنا می شود. چاب، اثری به همراه دارد که معلوم نیست متعلق به چه کسی است اما سارا در این اثرِ شک برانگیز و پرحرف و حدیث، استعداد و نبوغ هنرمندی واقعی را مشاهده می کند؛ اما نبوغ چه کسی؟ همزمان با این که سارا تلاش می کند از این اثر محافظت کند، چاپ او را وارد ماجرایی شگفت انگیز می کند که با مکر، قتل، آدم ربایی و فرار گره خورده است. رمان زندگی جعلی من، اثری فوق العاده جسورانه و سرگرم کننده است که توانایی های کم نظیر پیتر کری در خلق داستانی به یاد ماندنی را یادآور می شود.

کتاب زندگی جعلی من

پیتر کری
پیتر کری، زاده ی ۷ مه ۱۹۴۳، نویسنده، پدیدآور و رمان نویس اهل استرالیا است. وی دو بار در سال های ۱۹۸۸ و ۲۰۰۱ برنده ی جایزه ی ادبی من بوکر شده است. کری هم چنین عضو برگزیده ی انجمن پادشاهی ادبیات انگلستان (۱۹۸۹)، عضو افتخاری آکادمی علوم انسانی استرالیا (۲۰۰۱)، و عضو آکادمی علوم و هنر آمریکا (۲۰۰۳) است.
نکوداشت های کتاب زندگی جعلی من
Addictively readable.
به شکل اعتیادآوری خواندنی.
Barnes & Noble

A Brilliant book.
کتابی درخشان.
The New Yorker

Magnificent and poetic.
باشکوه و شعرگونه.
The Times

قسمت هایی از کتاب زندگی جعلی من (لذت متن)
هیچ چیز در زندگی چاب، او را برای این وضعیت آماده نکرده بود. او بدون برادر و خواهر و حتی عموزاده و ... بزرگ شده بود و حتی بچه قورباغه ای نداشت که از آن مواظبت کند، حالا با یک نوزاد کله شق تنها مانده بود که شیونش تمامی نداشت و می توانست سرش را باشدت طوری به عقب بیاندازد که تقریبا ممکن بود روی زمین بیفتد. او وحشی بود، خودش به من گفت. آنچه باید تحمل می کردند، وحشتناک بود.

«او را می شناسی؟» چانه ی بزرگش می جنبید، انگار چیز بدمزه ای را می جوید. نگاهم کرد. با اوقات تلخی گفت: «می شناسم؟ البته که نه.» از اینجا داستان شروع شد، معلوم بود دورغ می گفت!

شکی نیست که وقتی سعی کرد ناراحتی مشهود در آن صورت کوچک را توصیف کند، خیلی احساساتی شد و در عین حال، اراده و انرژی نوزاد، چاب را تحت تاثیر قرار داد. وقتی نوزاد را در آغوش گرفت مثل این بود که مسئولیت زندگی به او محول شده بود، در شب های پرکوران انگلیسی بیدار می ماند و به صدای نفس های نوزاد گوش می سپرد. این نفس، آن نفس، نفس بعدی، بعد از آن. از وقت خوابش می گذشت تا از او مراقبت کند.