1. خانه
  2. /
  3. کتاب با هم همین و بس

کتاب با هم بودن

نویسنده: آنا گاوالدا
3 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
3.9 از 1 رأی

کتاب با هم بودن

Hunting and Gathering
٪15
535000
454750
4.1 از 1 رأی

کتاب با هم همین و بس

Hunting and Gathering
انتشارات: ماهی
٪15
480000
408000
3.3 از 1 رأی

کتاب با هم بودن همه چیز است

Hunting and Gathering
انتشارات: شمشاد
ناموجود
59000
معرفی کتاب با هم همین و بس
کتاب با هم همین و بس، رمانی نوشته ی آنا گاوالدا است که نخستین بار در سال 2004 وارد بازار نشر شد. نویسنده ی توانای فرانسوی، آنا گاوالدا، با داستان های جذاب و به یاد ماندنی خود، جلایی تازه به جهان ادبیات بخشیده است. او در این رمان بسیار موفق و پرفروش، داستان چهار شخصیت در پاریس را روایت می کند که دست سرنوشت، تار و پود زندگی آن ها را به هم گره زده است. هنرمندی تهیدست، همسایه ای خجالتی و اشرافی، همخانه ای مغرور اما بااستعداد و مادربزرگی فراموش شده، این گروه چهار نفره ی عجیب و زخم خورده را تشکیل می دهند. کتاب با هم همین و بس به انسان هایی می پردازد که بدون هم، هیچ امیدی ندارند اما با یکدیگر شاید بتوانند در مقابل تمام دنیا بایستند.
درباره آنا گاوالدا
درباره آنا گاوالدا
آنا گاوالدا، زاده ی 9 دسامبر 1970، رمان نویس و معلم فرانسوی است.گاوالدا از همسر خود جدا شده، دو فرزند دارد و در نزدیکی پاریس زندگی می کند. او علاوه بر نوشتن رمان، با مجله ی Elle نیز همکاری دارد.در سال 2007، سه کتاب آنا گاوالدا مجموعا به فروشی بیش از 3 میلیون نسخه تنها در فرانسه دست یافتند..
ویژگی های کتاب با هم همین و بس
  • از رمان های پرفروش اروپا
  • فیلمی بر اساس این کتاب در سال 2007 ساخته شده است.
نکوداشت های کتاب با هم همین و بس

اثری جذاب با داستانی روح بخش و گزنده.

Publishers Weekly

شرحی گیرا از رسیدن به خوشبختی در شرایطی نامحتمل.

Kirkus Reviews

داستانی فوق العاده دلپذیر.

Booklist
قسمت هایی از کتاب با هم همین و بس

پولت با خودش حرف می زد، مرده ها را خطاب قرار می داد و برای زنده ها دعا می کرد. با گل ها حرف می زد، با کاهوها، چرخ ریسک ها و با سایه ی خودش. پولت عقلش را از دست داده بود و دیگر حساب روزها را نداشت. آن روز چهارشنبه بود، روز خرید. ایون از ده سال پیش هر هفته می آمد دنبالش و چفت دروازه را غرولندکنان باز می کرد: «آخر این دیگر چه بدبختی ای است.» بله، پیر شدن بدبختی است، تنها ماندن بدبختی است، دیر رسیدن به فروشگاه و پیدا نکردن چرخ دستی نزدیک صندوق بدبختی است... ولی کسی در باغچه نبود. ایون کم کم داشت نگران می شد. رفت پشت خانه، صورتش را چسباند به شیشه ی پنجره و دست هایش را حائل چشم هایش کرد تا ببیند پشت پرده ی این سکوت چه خبر است.

«کامی؟» آیا او خواب بود؟ آیا داشت تظاهر به خواب می کرد؟ به هر حال جوابی نداد. «من بودن در کنار تو رو دوست دارم.» لبخندی محو بر لبانش نقش بست. آیا داشت رویا می دید؟ آیا خواب بود؟ چه کسی می داند؟

چیزی که باعث می شود آدم ها در کنار هم زندگی نکنند، حماقتشان است نه تفاوت هایشان.

نظر کاربران در مورد "کتاب با هم همین و بس"
3 نظر تا این لحظه ثبت شده است

۶۰۰صفحه کتاب با جلد شومیز؟!

1403/07/20 | توسطمهرشاد
0
|

من چند صفحه اول نشر شمشاد رو شروع کردم انقدر ترجمه بد بود نتونستم ادامه بدم احتمالا از یک نشر دیگه کتاب رو تهیه کنم

1402/01/28 | توسطفائزه صفریان
3
|

عالی بود خیلی خیلی قشنگ نوشته شده

1399/02/17 | توسطدلارام - کاربر سایت
1
|