داستانی شعرگونه درباره ی ذهنی زیبا و گم شده.
کاملا خارق العاده.
این اثر آن قدر با صدای «آن» زنده است که با خواندنش، مخاطب فقط می خواهد که در حضور او باقی بماند.
من پرواز کرده ام و رفته ام، عزیزانم! پرواز کردم و اوج گرفتم... برای یک ثانیه، که طولانی و خوب بود، به اندازه ی یک قرن.
یک شبه نمی توانی چندین سال از روتین های منظم و تکه و پاره کردن مداوم خود را از بین ببری.
دوست دارم مثل همین باقی بمانم، تنبل، گرم، در سکوتی که فقط صدای نفس هایمان شنیده می شود، بدون این که مجبور باشیم حتی یک بار ژستی به خود بگیریم، کلماتی بگوییم که ما را لو بدهند و به ما خیانت کنند؛ این لحظه واقعی و زنده است، آن را آن قدر می کشم تا به ابدیت برسد.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
منظورتان مجله قدیمی سپید و سیاه است!
مقداری از این کتاب در مجله سیاه و سپید چاپ شده بود،،،،ماجرا زنی که از 15 سالگی از خانه فرار میکند و پایش در فاحشه خانه باز میشود،،،داستان جالبیه
هوشنگ حافظیپور! نه خداحافظی پور!
ممنون از تذکری که دادید - اصلاح شد