در حالی که از آرایشگاهی در شیراز خارج می شدم، پیرمردی با منش نظامی از دکان پهلویی وارد کوچه شد، محکم به من سلام نظامی داد و از میان دو ردیف دندان های طلایی که زیر سبیل چرب کرده اش می درخشید، فریاد زد: "سربازان آماده بازرسی هستند، صاحب!" و ادامه داد: "سربازان به صف!" وقتی از او پرسیدم این فرمان های نظامی را که مخصوص سواره نظام انگلیس است از کجا یاد گرفته، پاسخ داد: "از تفنگداران جنوب ایران، تحت فرماندهی سر پرسی سایکس، صاحب." این ها تنها جملاتی بود که از زبان انگلیسی به خاطرش مانده بود. نام او کل حیدر بود و در دوران بازنشستگی از اتو کردن لباس های مردم با چند اتوی زغالی قدیمی امرار معاش می کرد.
سال ۱۹۷۰ بود و در حدود بیست وپنج سال از مرگ سر پرسی سایکس می گذشت. من در دانشگاه شیراز فارسی می آموختم و در خانه مرد آرایشگر و خانواده اش زندگی می کردم. کل حیدر (که مخفف کربلایی حیدر است) هرروز صبح به من سلام می کرد و گاه گاهی نیز با من گفت وگو و سرگذشت خود را تعریف می کرد. آدم رند خوش گذرانی بود که پیشینه نظامی جالبی داشت. علاوه بر خدمت در پلیس جنوب، در قشون عثمانی، پلیس آبادان، ژاندارمری ایران و لشکر قزاق خدمت کرده بود و ادعا می کرد همان گروهبانی بوده که تفنگ در دست گرفتن و مشق نظامی را به رضاشاه آموخته است.
امروزه کسانی که در ایران سر پرسی سایکس را به یاد دارند معدودند، ولی افسانه او یک صد سال پس از اینکه قدم به خاک ایران نهاد، هنوز کاملا زنده است.