طی سال های ۱۸۰۷ و ۱۸۰۸ او به سردبیری «روزنامه ی بامبرگ» منصوب می شود. اما با فراخوانده شدن به عنوان مدیر کالج سلطنتی نورنبرگ از این شغل نامناسب خلاصی می یابد. در ایام نورنبرگ به عنوان درس _ خطابه ی کالج، «دوره ی مقدماتی فلسفه» را ارایه می نماید و هم چنین به انتشار دومین اثر سترگ خود «دانش منطق» همت می گمارد. دانش منطق در سال های ۱۲/۱۸۱۲ شامل دو کتاب با موضوع «منطق ابژه ای» است و در سال ۱۸۱۶ جلد سوم «دانش منطق» با مرکز ثقل «منطق سوژه ای» به چاپ می رسد. در همین سال هگل به آرزوی خود برای بازگشت به کرسی استادی جامه ی عمل می پوشاند. در دانشگاه هایدلبرگ هگل به عنوان جانشین فریز فراخوانده می شود و او کرسی استادی فلسفه را از آن خود می کند. اکنون به موضوع درس های او عنوان «زیباشناسی» نیز افزوده می گردد و بر مبنای برنامه ی کاری اندیشیده شده از زمان تدریس در ینا، دست به نگارش «کتاب های مرجع» برای درس های دانشگاهی می زند. او اکنون با احاطه و پختگی بر موضوع مورد علاقه اش به شیوه ای چندجانبه به تکمیل ایده ی خود و تحقق آن می پردازد و موفق می گردد، «دانشنامه ی مبانی علوم فلسفی» را در سال ۱۸۱۷ به اتمام برساند. او تنها برای چهار دوره ی تحصیلی نیم ساله در هایدلبورگ تدریس و اقامت دارد. در سال ۱۸۱۸ آلتن اشتاین وزیر فرهنگ دولت پروس با تمهید و تدارک مقدمات و طی مراسمی بسیار باشکوه و احترام آمیز، هگل را به جانشینی در کرسی استادی فیشته فرامی خواند و کرسی فلسفه ی دانشگاه برلین به او اختصاص می یابد. در این آخرین دوره ی زندگی علمی هگل، او در اوج شهرت و تاثیرگذاری بود، فعالیت تحقیق و تدریس او همه ی رشته ها و موضوع های نظام فلسفی اش را دربر می گرفت. در این دوره برای اولین بار فلسفه ی مذهب و فلسفه ی تاریخ نیز به عنوان ها و موضوع های درسی اش افزوده می گردد. وزنه ی اصلی حیات روحی هگل در این سال ها اشاعه ی نظام فلسفی اش است.
هگل دست روی ویژگی مهمی از زندگی مدرن گذاشت: ما پیشرفت و بهبودی می خواهیم ولی همچنان تحت کنترل کشمکش ها و احتمالات شکست هستیم.
کاری که هگل با فلسفه کرد همان سان کاری است که یک سیاره نمامند و واجد رنگ با ثوابت مرکزی یعنی ستاره ثابت خودش کرد. اقتصاد دانی که نقش فیلسوف را گرفت را هم زیاد است بخواهیم تمثیل به سیاره یا حتی شهاب سنگ کنیم چه برسد به خورشید و ثوابت!
کدام ترجمه