1. خانه
  2. /
  3. کتاب نامه به سیمین

کتاب نامه به سیمین

3.5 از 2 رأی

کتاب نامه به سیمین

Nameh Be Simin
٪15
90000
76500
معرفی کتاب نامه به سیمین
ابراهیم گلستان فیلمساز و شخصیت ادبی ایرانی با نیم قرن فعالیت حرفه ای است. او از سال 1975 در ساسکس، انگلستان زندگی می کند.
او با فروغ فرخزاد شاعر برجسته ایرانی ارتباط نزدیک داشت. گفته می شود که او الهام بخش او برای زندگی مستقل تر بوده است.همچنین می توان گفت که او در بینش هنری اش موثر بوده است. گلستان با پسر عمویش فخری گلستان ازدواج کرده بود. او پدر کاوه گلستان عکاس ایرانی و لیلی گلستان مترجم و مالک و مدیر هنری گالری گلستان در تهران است. نوه او مانی حقیقی نیز کارگردان سینما است. نوه دیگر او مهرک خواننده رپ است. گلستان عضو حزب توده ایران بود، اما در دی ماه 1327 از این حزب جدا شد. پس از مرگ فرخزاد، گلستان حافظ حریم و حافظه او بود. به عنوان مثال، در پاسخ به انتشار مطالعه‌ای بیوگرافی/انتقادی توسط مایکل کریگ هیلمن به نام زن تنها: فروغ فرخزاد و شعرش (1987)، او حمله‌ای طولانی علیه هیلمن در یکی از مجله‌های ادبی تهران منتشر کرد. هیلمن در مقاله ای که بخشی از آن در همان مجله ادبی تهران نیز منتشر شد، به تفصیل پاسخ داد. در سال 1384 گفتگوی طولانی گلستان با پرویز جاهد با عنوان «نوشتن با دوربین» در ایران منتشر شد.
در فوریه 2017، 50 سال پس از مرگ فرخزاد، گلستان 94 ساله در گفتگو با سعید کمالی دهقان از روزنامه گاردین، سکوت خود را در مورد رابطه اش با فروغ شکست. گلستان گفت: "در تمام سالهایی که اینجا نیست ناراحتم، البته این واضح است. ما خیلی صمیمی بودیم، اما نمی توانم اندازه بگیرم که چقدر به او احساس داشتم. چگونه می توانم؟ به کیلو؟ بر حسب متر؟
درباره ابراهیم گلستان
درباره ابراهیم گلستان
سیدابراهیم گلستان (با نام اصلی سید ابراهیم تقوی شیرازی)، (زادهٔ ۲۶ مهر ۱۳۰۱ در شیراز)، کارگردان، داستان‌نویس، مترجم، روزنامه‌نگار و عکاس ایرانی است.
ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۰ برای فیلم یک آتش موفق به دریافت مدال برنز جشنوارهٔ فیلم کوتاه ونیز شد. این جایزه، اولین جایزهٔ بین‌المللی برای یک کارگردان ایرانی به‌شمار می‌رود.
سبک ویژهٔ آثار مکتوب داستانی وی در سیر پیشرفتِ داستان معاصر فارسی قابل توجه دانسته شده‌است.
قسمت هایی از کتاب نامه به سیمین

این مرد گفته است «کسی که قدیم را بفهمد جدید را حتما می فهمد یا متمایل است بفهمد.» با برهان خلف میتوانی گفت آن کس که تازه را نمی فهمد قدیم را هم نفهمیده است. آن هایی که تازه را نفهمیدند قدیم را نفهمیدند، پرت می گفتند. آن هایی که عاجزند از فهم سنت را به جای جست و جو، عادت را به جای فهم میگیرند. نمی دانند گیرکردگی میان لجن فرق دارد با ثابت قدم بودن، نمی دانند زیبایی جداست از زیور، نمی دانند زندگی را نمیشود چپاند در تابوت. تابوت جای زندگی نمیشود باشد، هرچند تابوت را به عطر و خلعت و کافور و شال ترمه بیارایی. زندگی بیرون از آن برهنه می رقصد.

نظر کاربران در مورد "کتاب نامه به سیمین"
4 نظر تا این لحظه ثبت شده است

ویژگی این نوشته که در اصل نامه‌ای (متاسفانه) ناقص است، ویژگی خود گلستان است: واکاوی دقیق آن چیزی که هست، نمایاندن ایرادها و دل‌بستن به کورسوها. گلستان نه عصبی بود، نه خودبرتربین و نه متفرعن. گلستان انسان اهل فکری بود که تجزیه و تحلیل می‌کرد و می‌اندیشید فارغ از اینکه نویسنده و فیلم‌ساز درجه اولی بود. گلستان گوهر نایابی است که بعدها همچنان از او خواهیم آموخت. او با شخص کار نداشت با ثمره‌اش کار داشت و نقد می‌کرد. انگ زدن به گلستان بی‌انصافی و درک‌نکردن گوهری چون اوست.

1403/01/12 | توسطرضا عسگرخواه - کاربر سایت
3
|

بقول مهرداد فرهمند: "ابراهیم گلستان یک چشمی بود در شهر کورها" خودش اما گمان می‌کرد دو چشم دارد. خودبرتر بینی ابراهیم گلستان مانند دیگر همگنانش، عین خودکوچک بینی اش بود. اینها حس می‌کردند حقشان نبوده و به آنها ظلم شده که به جای پاریس، در شیراز و تهران دنیا آمده اند. خود را متعلق به آن کوچه‌های تنگی نمی‌دیدند که پایشان تا زانو در لجنهایش فرو می‌رفت. چه بسا اگر ابراهیم گلستان زودتر فرنگ می‌رفت، هم خود کوچک بینی اش تعدیل می‌شد و هم خودبرتر بینی اش. همان گونه که در مورد خیلیها چنین شد. اشرافزادگان فرنگ رفته کم نداشتیم که خودشان را وقف کمک به همان کچلیها و تراخمیهایی کردند که در ابتدا ازشان متنفر بودند. اما گلستان تا نیمه عمر، هیچگاه طعم زندگی در فرنگ را نچشید،بسیاری از هم طبقه‌های ابراهیم گلستان، به مدد تحصیل در داخل و خارج، مطالعه و تفکر و چشم باز کردن به واقعیتهای جهان، از آن نگاه خودبرتربین فاصله گرفتند. گلستان وقتی هم نویسنده و فیلمساز شد و سری میان سرها درآورد و کسی شد، همان نگاه خودبرتربینش تشدید هم شد. جامعه روشنفکری ایران را نگاه می‌کرد. چیزی جز مشتی شاعر معتاد و نویسنده الکلی و روزنامه نگار بیسوادِ حراف و فیلمسازِ خانم باز بی استعداد نمی‌دید. خودش از انگشت شمار روشنفکران ایرانی بود که شیره ای و الکلی نبودند. باید به او حق داد که خودش را از همه اینها برتر ببیند. گلستان حتی بچه هایش را آدم حساب نمی‌کرد. بروید مصاحبه‌ی آخر عنایت فانی با گلستان را که یک سال قبل از مرگ وی انجام شد ببینید. چنان از مردمان زادگاهش طلبکار بود که علقه‌های خانوادگی را هم بر نمی‌تابید. بچه هایش او را یاد همان جایی می‌انداختند که مردمش کچل و تراخمی و روشنفکرانش عَمَلی و مفتخور بودند ... باری ، خودش را تافته جدا بافته می‌دانست. بخش زیادی از این تافته جدابافته پنداشته شدن را دیگران برایش ساختند. آنهایی که به این در و آن در می‌زدند و صد بار فحش و ناسزای آقا را به جان می‌خریدند تا شرف حضور بیابند و یک شکم سیر تحقیر شوند و در بازگشت به لیچارهایی که آقا به نافشان بسته افتخار کنند.

1402/06/07 | توسطاشکان نعمت زاده - کاربر سایت
0
|
پاسخ ها

متن شما نشان می‌دهد که اطلاعاتتان از ابراهیم گلستان در حد شنیده‌هایتان و مصاحبه‌هایی است که از او دیده‌اید. همین کتاب را بخوانید تا بدانید که او خود را تافته جدا بافته نمی‌بیند بلکه «غن این خفته چند خواب در چشم» ترش می‌شکند.

1402/06/12|توسطمحمد - کاربر سایت
3

محمدجان، ابراهیم گلستان را حدود بیست سال است که میشناسم. از "خشت و آینه". تقریبا تمام آثار مکتوب و حتی معدود مقالات پراکنده‌ی ایشان در جراید قبل انقلاب را خوانده ام. همچنین با سینمای مستند و عکس‌های وی نیز بطور کامل آشنا هستم. منتها نکته ای که درباره‌ی گلستان و بسیاری از روشنفکران این سرزمین وجود دارد این است که معمولآ دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های اینان در آثارشان با سبک زندگی و روحیاتشان، دو چیز کاملا متفاوت است. و این روحیات و سبک زندگی، اتفاقا در مصاحبه هایشان بیشتر نمود پیدا می‌کند. چون آنجا اساسا دیالوگی بین مصاحبه کننده و سوژه شکل می‌گیرد و به مسائل و جزئیاتی (بطور مثال مرتبط با زندگی خصوصی یا کنش/ واکنش فردی سوژه در ارتباط با موضوعی خاص) پرداخته می‌شود، که لایه‌های عمیق‌تری از زیست آنها را برملا می‌سازد.

1402/06/14|توسطاشکان نعمت زاده - کاربر سایت
0

واقعا کتاب جالبیه..‌. طوریکه سالها قبل افرادی مثل دکتر عباس میلانی و مهدی اخوان ثالث به ضرورت چاپ اون تاکید میکنن...حیف که بیست صفحه پایانی این نامه گم شده...گلستان واقعا آدم عجیبیه...مارکسیستی که در ابتدای این کتاب چند نمونه از تماسش با ارواح درگذشتگان رو بیان میکنه، به عبارت دیگه جمع اضداده...مخصوصا حکایت "بلم،بلم" خیلی جالب بود...در حقیقت باید گفت که گلستان به واسطه سن و تجربه: جهانیست بنشسته در گوشه ای

1401/12/10 | توسطسهیل دمیرچی
0
|

کتاب ۱۱۲ صفحه‌ای، فقط یک نامه بود به سیمین دانشور، زن جلال. از هر دری فکرش را کنید حرف زد. قصه تعریف کرد. تاریخ گفت. تحلیل کرد. بابای جلال را سوزاند. دک‌وپوز کلی شاعر و نویسنده و روشنفکر را سرویس کرد. کسانی که بعضاً حتی اسم‌شان را هم نشنیده بودم. و حرف‌های به‌دردبخور و به‌دردنخور و بامفهوم و بی مفهوم(برای من) نیز توی این نامه بود.

1401/07/07 | توسطImfarza
3
|
پاسخ ها

ویژگیهای این آدم دقیقا همین‌هاست با اینحال شخصیتی تاثیرگذار و بسیار مهم بوده برای ما. ما نسل جوان او را می‌خواستیم تا هدایت‌مان کند نه آل‌احمد و شریعتی

1401/11/23|توسطکاربر سایت
1