تلفن جادویی، سبک خانم راول برای بازنویسی داستان فیلم "چه زندگی شگفت انگیزی" می باشد... آنچه که این فیلم با فرشته ای به نام کلارنس انجام داد ، خانم راول با یک وسیله عجیب و غریب ارتباطی قدیمی انجام می دهد و برای اهداف روایی خود از این فوت و فن استفاده می کند که حسابی هم جواب می دهد.
شخصیت های او دوست داشتنی هستند و داستان به سرعت پیش می رود ... پایان کار می تواند همه را یک باره شگفت زده و راضی کند. طرفداران، بازگشت راول به داستانی همدلانه را دوست خواهند.
وقتی نیل می خندید، چال گونه هایش شبیه پرانتز می شد. (پرانتزهایی روی ته ریشش.) جرجی همیشه دلش می خواست او را از پشت پیشخوان جلو بکشد و دماغش را در چال گونه هایش فروکند. (این پاسخ همیشگی اش در مقابل لبخند نیل بود؛ اما گویا نیل این را نمی دانست.) نیل درحالی که یک لیوان نوشیدنی برای او می ریخت، گفت: «فکر کنم شلوار جین ات رو هم شستم...» جرجی نفس عمیقی کشید. باید جوری این مسئله را حل می کرد. گفت: «امروز خبر خوبی بهم رسید.» نیل روی پیشخوان خم شد، یکی از ابروهایش را بالا برد و گفت: «جدی؟» - آره. خب... ماهر جعفری می خواد سریال ما رو بخره. - ماهر جعفری کی هست؟ - همونی که یه شبکه تلویزیونی داره و داشتیم باهاش مذاکره می کردیم. همونی که اجازه ی پخش سریال لابی و اون برنامه ی زنده در مورد مزارع تنباکو رو داده بود. نیل سرش را به نشانه ی تأیید تکان داد و گفت: «که این طور. پس مدیر شبکه ست. فکر می کردم اون اصلا به برنامه ی شما توجهی نمی کنه.» جرجی گفت: «ما هم فکر می کردیم بهمون توجهی نمی کنه. آخه ظاهرش این طوری نشون می داد.» «خب اینکه خبر خیلی خوبیه. خب...» سرش را کمی چرخاند، چپ چپ او را نگاه کرد و ادامه داد: «...پس چرا خوشحال نیستی؟» جرجی گفت: «ترسیدم.» خدایا. جرجی رسما عرق کرده بود. گفت: «اون ازمون فیلم نامه و قسمت اول سریال رو می خواد. یه جلسه ی خیلی مهم داریم که بازیگرها رو انتخاب کنیم...» نیل همان طور که منتظر بود تا جواب سوالش را بگیرد، گفت: «اینکه عالیه.» نیل می دانست که جرجی چیزی را مخفی می کند. جرجی چشم هایش را بست و گفت: «...بیست وهفتم جلسه داریم.» آشپزخانه ساکت بود. جرجی چشم هایش را باز کرد. نیل _ کسی که او را می شناخت و عاشقش بود _ جلوی رویش ایستاده بود. واقعا همین طور بود، واقعا عاشقش بود. دست به سینه، چشم هایش را تنگ کرده بود و با آن چال گونه هایش روبه روی او ایستاده بود.
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید