آیلین با این سراشیبی اشنا بود. می توانست رکوردهای قبلی را بشکند! با سرعت زیاد از کوه سرازیر می شد. تمام پیچ ها را پشت سر می گذاشت و در زمان خوبی می پرید. وقتی نزدیک پیچ باتلاق باسلوقی می شد، خود را متعادل می کرد. یک چرخش سریع به چپ، بعد یک چرخش سریع به راست. بعد سراغ پیچ بعدی می رفت، چیزی سر راهش بود. چیزی که تصور نمی کرد آن جا باشد. آیلین خواست که سورتمه را هدایت کند تا تصادف نکند، که مستقیم به طرف تپه ی شکری کنار مسیر رفت…