تقصیر درد درد نیست
گلوله صبحانه ای که در گلو پایین می رود
درد سرم بی مورد واژه در شکل
دهان برای نگفتن درد کوچک است
وقتی مناقشه ام را امضاء
مرگ در چهار گونه ی آدم-انسان مصنوع بود
آینه موهای شعر را
در روده های گاو به باروت زیبایی می دوخت
سندی که داد می زد
فردوسی برای قالی ملودی بندری
از وقتی مناقشه در قاشق چایخوری راه می رود
سالی هزار سال زمستان به جلد خرس
خواب از سر مناقشه درد به اندام درد می دوزد.