به دنبال بی نام به راه افتادم، اما هنوز دو قدم بیشتر برنداشته بودم که همه چیز در اطرافم مانند یک موج به حرکت درآمد و در یک آن تغییر کرد. ما در اتاق بسیار بزرگی که شبیه اتاق فرماندهی بود، ایستاده بودیم. برایم سخت بود که بفهمم اطرافم تغییر کرده است یا من با طی مسافتی وارد محیط یا اتاق جدیدی شده ام. گویی یا قدمم خیلی بزرگ شده، یا سرعتم بسیار زیاد شده بود، به عبارت بهتر، در یک لحظه از مکانی به مکان دیگر منتقل شده بودم.
کتاب شکست مطلق پیروزی مطلق