کتاب بهشت و برهوت

Behesht
کد کتاب : 92429
شابک : 978-6005595437
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 674
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب بهشت و برهوت اثر هستی قنبری

این کتاب روایتی دارد از ماجرای رازآلود زندگی پزشکی جوان که با بیماران روانی سر و کار دارد؛ او از کودکی به واسطه پدرش با مکانی به نام آشیان مهر که آسایشگاهی برای بیماران روحی است آشنایی دارد، در حالی که نامزدش مخالف حضور دکتر در این مکان است، گاهی به سرش می زند که خبری از آن جا بگیرد؛ ورود بیماری جدید به آسایشگاه مرد را به ترس وا می دارد، دختری جوان به نام دریا که انگار وحشت و انبوهی از انزجار و انرژی منفی را به سوی شایان روانه می کند.

دریا پای شایان را به ماجرایی باز می کند که شاید هیچ گاه به آن فکر نکرده بود.

کتاب بهشت و برهوت

قسمت هایی از کتاب بهشت و برهوت (لذت متن)
صورتم داغ بود و دست و پایم یخ یخ، چیزی توی گوشم احساس مورمور ایجاد می کرد، مثل راه رفتن یک هزارپا روی پرده ی گوش و آن سوت اعصاب خرد کن! مایع تلخی از دهان تا معده ام در رفت و آمد بود. چیزی داخل شکمم ضربان می زد، مثل شمارش معکوس یک بمب ساعتی. انگار سر هر انگشتم هزار سوزن فرو کرده بودند. بدنم حس بی وزنی داشت ولی سرم صد کیلو شده بود. همه جا سیاه و گنگ بود، مثل یک خلسه ی عمیق! دلم می خواست دست هایم را بلند کنم و پیش روی چشمانم بگیرم تا ببینمشان، تا مطمئن شوم هنوز جسم دارم یا مرده ام و دارم حس مرگ را تجربه می کنم. اما دستم از مغز ناهشیارم اطاعت نمی کرد. اصلا شک داشتم دستی وجود داشته باشد! کلافه شدم. آه لعنتی! اگر این مرگ بود، همان زنده ماندن را ترجیح می دادم. باز هم آن سوت لامذهب! اصلا کجا بودم؟ چه شد که به این جا رسیدم؟ ای کاش این سوت می گذاشت فکر کنم. کاش می توانستم سر بچرخانم و ببینم این صدای گوش خراش از کجا می آید! حال خوشی نبود که در گیجی، معلق باشی. من… من، از کجا آمدم؟ داشتم کجا می رفتم؟
متن کتاب