داگرمن با عینیت زیبا نوشت. به جای عبارات احساسی، او از انتخاب حقایق مانند آجر برای ساختن یک احساس استفاده می کند.
با این همه علی رغم سختی ها، مردم روحیه ی بالایی دارند. آگاهی از این که هیچ یک از آن ها به تنهایی رنج ندیده اند، نوعی رفاه عمومی ایجاد کرده است که خود طنزی سیاه است. در گوشۀه ی واگن ها با گچ متن هایی نوشته شده است: شعار قدیمی آنشلوس «بازگشت به خانه» و حالا به طور کنایه آمیز «ما از آقای هوگنر برای سفر رایگان تشکر می کنیم.» یا نقاشی گاو نر همراه با یک کتیبه (کشاورزان بایرن حالا فقط می توانند سرگین انسانی پرورش دهند.) و همه جا ورود باران به داخل واگن را ننگ و بدنامی در مورد مسئولین خوانده بود: «دیگر برای کالا مناسب نیست، اما برای انسان قابل استفاده است.» و از آن تلخ تر: «فقط فکر کنید، هم وطن ها، افراد هم خویش خود را بیرون می کنند. آلمانی ها علیه آلمانی ها. بدترین حالت ممکن.» به نظر می رسد این واقعیت که آلمانی ها مسئول اعزام این قطار هستند، بیشتر از وضعیت قطار و سرنشینان آن باعث ناراحتی می شود. پزشک جوان یک ضد فاشیست محافظه کار است که می تواند حتی نازیسم را از نظر ضرورت ملی مورد توجه قرار دهد. هنگامی که او در مورد تصرف نروژ صحبت می کند، در واقع جایی که پس از گذراندن امتحاناتش به عنوان پزشک ارتش اعزام شده بود، با من از اسکی لذت بخش خود زیر نور ماه در کوه های نروژ و نزدیک محل استقرار خود می گوید. با شنیدن صحبت های او این گونه فکر می کنید که آلمانی ها نروژ را به خاطر ورزش های زمستانی تصرف کردند. با این وجود دشوار است که احساس کنیم دکتر دبلیو در راه خود فردی شایسته است.