خانم مورفی که تورش را از دفتر مدرسه آورده بود گفت: «هاها! میمون را گرفتم!» خانم پلام زیر تور را نگاه کرد و گفت: «شاید هم کسی را که لباس میمون پوشیده گرفتید.» خانم مورفی با احتیاط تور ا از روی سر کلودیا کشید. خواهرم کاملا بی حرکت سر جایش باقی ماند. درست مثل یک مجسمه ی میمون. همه به او خیره شدند. خانم مورفی گفت: «ماسکت را بردار!» کلودیا اول تکان نخورد و حرفی هم نزد. بعد، ماسکش را به آرامی از صورتش برداشت.
سلام من جلد اول رو دارم بقیه رو چطور میتونم تهیه کنم؟
کل 4جلدش هست؟