همین کــه طریــق مألــوف انجــام کاری را تــرک گفتــه، روش جدیــدی بــرای انجــام آن بیابیـم، شـاید بتوانیـم بـه روش قدیمـی از منظـر کاملا متفاوتـی بنگریـم. در ایـن حـال چیزهایـی در مـورد روش قدیمـی آشـکار می شـود کـه قبلا ملتفـت آنهـا نبودیـم یـا فقـط بـا بصیرتـی اسـتثنایی می توانسـتیم متوجـه آنهـا شـویم. امـروزه همیـن مطلـب دربـارۀ آن دســته از نظریه هــای زیبایی شناســی صــادق اســت کــه بــا ماهیــت هنــر ســروکار دارد. حــال بــر مــا روشــن می شــود کــه از دوران یونــان باســتان تــا تقریبــا اواســط قــرن بیســتم، فیلســوفان بــا پیش فرضــی نانوشــته دربــارۀ ماهیــت هنــر نظریه پــردازی کرده انــد. ایــن فــرض دیریــن کــه می خواهــم از بنیــادش برانــدازم آن اســت کــه هنــر ماهیتــا در ســازوکارهای فطــری مشــخص و نهفتــه در طبیعــت بشــر ر یشــه دارد. من این خصائص فطری را سازوکارهای روان شناختی می نامم. ضمنا نمی گویم که هیچ سازوکار روان شناختی فطری ای وجود ندارد که عملکرد آن با هنر مربوط باشد، مسلما وجود دارد.