اینجانب دکتر محمدباقر شریعتی سبزواری، فرزند رمضانعلی،متولد 1319، پدرم از روحانیون محبوب شهر و اهل علم بود و به قول مرحوم آیه اللّه تقدیری سبزواری از اوتاد محسوب میشود. وی اهل ذکر و تلاوت قرآن و هدایت بود.در مناسبتهای تبلیغی به قرا و قصبات و بخشها میرفت.او هرگز امامت جماعت را در مسجد و منزل نپذیرفت و میگفت:استادی داشتم به اصرار او را وادار کردند تا به عنوان امام جماعت در محراب مسجد قرار بگیرد.در رکعت اول بدنش لرزید و نتوانست نماز را ادامه دهد و از مسجد خارج شد و رفت.ایشان هم به استادش اقتدا میکرد.بالاخره به تشویق پدر و مادر بزرگوار و علاقه وافری که شخصا به علوم حوزوی داشتم پس از طی مقطع ابتدایی و متوسطه به حوزه سبزوار وارد شدم.خدمت داماد بزرگمان حجه الاسلام مرحوم حاج سید علی حجازی مقدمات را شروع کردم و پس طی ادبیات،جامع المقدمات،سیوطی و منطق کبرا نزد اساتید فاضل،برای ادامه تحصیل به مشهد مقدس مشرف گردیدم.پدرم در تصرف وجوهات بسیار محتاط بود،مادرم چرخریسی میکرد و برایم پول میفرستاد.در مدرسه خیراتخان مشهد مقدس مستقر شدم.غم طوّل را از ادیب نیشابوری آموختم و معالم را از محضر آیه اللّه مهدوی دامغانی،منطق را از آقای عیدگاهی و شرح لمعه را از آیه اللّه مدرس(رحمه اللّه علیهم)فرا گرفتم و از دروس عقاید و اخلاق آمیرزا جواد تهرانی و حاج شیخ مجتبی قزوینی(که رحمت خدا بر آنها باد)بهره بردم.پس از شهادت مرحوم نواب صفوی و یارانش،با نفرتی که نسبت به نظام شاهنشاهی و استکبار جهانی پیدا کردم به قم آمدم و در محضر درس حضرات آیات عظام ستوده و اعتمادی به ترتیب،شرح لمعه و قوانین را به اتمام رسانیدم.مکاسب و رسائل را از محضر آیات بزرگ فاضل لنکرانی و حاج شیخ جعفر بحانی و آیه اللّه مشکینی آموختم و کفایه را از حضور استاد اکبر،صاحب نفس زکیه آیه اللّه سلطانی بهرهمند شدم.از نظر اخلاقی مدتی به محضر آیه اللّه بهجت و آیه اللّه بهاء الدینی شرفیاب شدم و گاهی از محضر درس اخلاق مرحوم آیه اللّه قمی و مرحوم آیه اللّه حاج سید رضا صدر شاداب میشدم.در میان تمام علما و مراجع به امام راحل(ره)دلبستگی بیشتری پیدا کردم و سال 1342 به نضهت روحانیت، به رهبری امام راحل(ر)پیوستم و دهها مرتبه به زندان افتادم لکن مدت آن زندانها یک ماه یا کمتر بود.کمتر شهری بود که منبر بروم و دستگیر نشوم و مدتی در بازداشت به سر نبرم.سرانجام سال 1353 تا 1356 سه سال و اندی در زندان ستمشاهی گرفتار آمدم و به یاری حق از زیر شکنجهها سالم و سرافراز بیرون آمدم.در زندانهای موقت،سخنرانیها مخصوص بنده،آیه اللّه هاشمی رفسنجانی و دکتر سحابی بود،بسیاری از مناظرات اعتقادی با کمونیستها را به عهده بنده میگذاشتند که بسیار خاطرهانگیز است،به خصوص مناظره با دکتر پیروز.سه سال و دو ماه در زندانهای مختلف به تدریس قرآن،عقاید و نهج البلاغه و گفتگوهای دوستانه پرداختم.به جوانها از چپ و راست نزدیک شده و باآنها روابط عاطفی برقرار میکردم.بعضی از کمونیستها با یک شلاق عدهای را لو میدادند.این سخن بگذار تا وقت دگر.در درس خارج فقه و اصول آیات عظام حاج شیخ مرتضی حائری،محقق داماد،وحید خراسانی و حاج شیخ هاشم آملی حاضر میشدم و دو سال تمام،حوزه درس امام امت را درک کردم لیکن افسوس که او را ربودند و به زندان بردند و به ترکیه تبعید نمودند. منظومه و اشارات را به ترتیب از محضر حضرات اقای محمدی گیلانی و جوادی آملی و دو جلد از اسفار را از محضر علامه طباطبایی و بخشی از آن را از محضر علامه بزرگوار،نابغه دهر شهید مرتضی مطهری استفاده کردم.شرح اشارات و شفای بو علی را به ترتیب از آقایان جوادی آملی و حسنزاده بهرهمند شدم.شرح تجرید خواجه و علامه را خدمت مرحوم آیه اللّه تقدیری سبزواری آموختم.نویسندگی و دروس عقاید را از حضرت آیه اللّه مکارم شیرازی یاد گرفته و با تشویق ایشان به تحقیق و تدوین مشکلترین بحث دینی یعنی«معاد و قیامت»پرداختم.قریب به 35 سال از اوقات فراغت مرا موضوع رستاخیز به خود اختصاص داد.به تمام کتابخانههای معروف سر زدم و شخصیتهای علمی را از نزدیک ملاقات کردم.بنده با تجاربی که در زندان شاه داشتم بر این باور بودم و هماکنون نیز بر این اعتقاد هستم که نخست باید پایههای اعتقادی مردم و جوانان را تقویت کرد، سپس به مواعظ اخلاقی و تربیتی آنان همت گماشت چراکه پرداختن به اخلاقیات بدون تعلیم اصول عقاید کاری است سطحی و سستبنیاد و به قول شاعر: خانه از پایبست ویران استخواجه در فکر نقش ایوان است ترجیح دادم به جای چاپ و انتشار مسائل تکراری و غیرضروری در مباحث فقه و اصول آنهم با وجود کتابهای عمیق و ارزندهای که از اسطوانههای فقه و اصول از قدمای بافضیلت و نوابغ فقاهت به یادگار مانده است دیگر جایی برای نوشتههای فقهی و اصولی امثال بنده باقی نمیگذارد وانگهی غالبا در نشر این نوع کتابها بعضا انگیزههای شخصی و نفسانی و آیندهسازی دخالت دارد که با روحیه بنده نمیسازد،نوشتهها و تحقیقات خود را در اصول عقاید و پاسخ به شبهات متمرکز ساختم و مدت 18 سال مسئول پاسخ به پرسشهای کتبی،تلفنی و حضوری دفتر تبلیغات اسلامی قم بودم و جمعی از فرهیختگان با بنده همکاری داشتند،بدین جهت نیاز جوانها را بهتر درک میکردم و از سوی دیگر دیدم برای پرورش طلاب جوان اساتید فقه و اصول به اندازه کافی هستند لذا از تعلیم رسائل و مکاسب و سایر مواد درسی حوزوی مانند منظومه حکمت و نهایه دست شستم و به تدریس فن سخنوری و تبلیغ بسنده کردم.کتابهایی در فن خطابه و همچنین در اصول عقاید نوشته و متفکران بزرگ با استدعای بنده پیش از چاپ و انتشار بذل عنایت فرموده مطالعه کردند و نقاط ضعف و قوت را تذکر دادند که پس از اصلاح و تکمیل به چاپ رسید.