کژوان آبهشت ساعت پنجِ عصرِ ۲۳ تیرماه به دنیا آمد. هوا آنقدر گرم بود که خودش فکر میکند از همان موقع شیفتهی هوای خنکِ شب و خلوتی و سکوتش شد. این کتابخوان و فیلمبینِ شبزی وقتی همه میخوابند و همهجا ساکت میشود، تازه میرود سراغ کتابها، فیلمها و آلبومهای موسیقیاش. آنقدری که در شب فیلم دیده و کتاب خوانده و موسیقی گوش داده، یعنی آنقدری که در شب زندگی کرده، توی روز زندگی نکرده! شب که میشود و همه میخوابند، کژوان آبهشت تازه سفرهای دور و درازش را به جاهای مختلف دنیا شروع میکند. اصلاً از سرِ همین علاقه به سرزدن به گوشهکنارهای دنیاست که رفته و انگلیسی و اسپانیایی یاد گرفته و الان هم دارد آلمانی میخواند. اگر جلوی او را نگیرند دوست دارد همینطور تا آخر عمرش زبانهای مختلف را یاد بگیرد! او همیشه از خودش میپرسد نکند به ساعتِ جای دیگری از دنیا زندگی میکند؟ ولی فعلاً که راهی برای مطمئنشدن از این بابت ندارد و خنکا و خلوت و سکوت شب را هم خیلی دوست دارد پس همینطوری به ترجمهکردن و خواندن و دیدن شبانگاهی ادامه میدهد تا ببیند شبهای بعدی چه پیش خواهد آمد ...