داستانی پرحادثه و هوشمندانه.
روایتی سریع، پرتنش و خارق العاده.
پایانی اعتیادآور که تا آخرین صفحه، شما را مسحور نگه خواهد داشت.
در خواب می بینم که با «هیدئو» هستم. می دانم این یک خواب است، چون در اتاقی بالای یک آسمان خراش که هیچ وقت آن را ندیده ام، دراز کشیده ایم؛ در اتاقی تماما شیشه ای.
با این که پرتوهای لطیف صبحگاهی به داخل می تراوند و آبی دل مرده شبانگاهی را می تارانند تا درخششی یکدست به پوست تنمان بدهند، کماکان می شود به وضوح حجابی از ستارگان را بر پهنه آسمان دید که مثل لایه ای نازک از اکلیل سفید و طلایی آن را پوشانده است، لایه ای که وجودش بنا بر منطق، ناممکن به نظر می رسید.
«هیدئو» خودش را به من نزدیک تر می کند. احساسم تشدید می شود. از پشت شیشه، به آسمان زل می زنم و با خود می گویم که شاید ظاهر و جزئیات این رویا ایرادی دارند و با همدیگر جور درنمی آیند، یا شاید ستاره های بالای سرمان اند که این تردید را به دلم انداخته اند.
پایانش خوب بود اگه بود بخونمش؟
فقط میتونم بگم که وقتی جلد اول رو میخوندم اصلا فکر نمیکردم آخرش این شکلی بشه! غیر قابل پیشبینی با ایده ای عجیب و خفن!
😨چرا آنقدر تفاوت قیمتی با جنگسار یک داره از لحاظ تعداد صفحات و غیره هم شبیه همین🧐
دنیای کثیفیه😓
سال چاپ فرق داره خب
بعد نمایشگاه یه صد به همه کتابا اضافه شد متاسفانه...قیمتها سوبل شد 😑
حالا سال جدید توراهه😓 نمایشگاه که بزنن کلا سقف قیمتها میشه ۵۰۰ .... همه قیمتها دوبل میشه.....مملکت نیست که.....داریم ب جایی میرسیم یا سالی ۱ کتاب بخریم یا بزاریم کنار کلا با این قیمت ها.😑