«دونالد ری پولاک»، متولد آمریکا در تاریخ ۲۳ دسامبر ۱۹۵۴ است. اولین باری که «پولاک» بهعنوان یک نویسنده مطرح شد، زمانی بود که مجموعه داستانهای کوتاهی با عنوان Knockemstiff، (نام شهری در جنوب اوهایو که زادگاه او است) از او به انتشار رسید. پولاک این داستانها را با الهام از محل زندگیاش و تجربیاتی که از کودکی و نوجوانی در شهر زادگاهش داشته، نوشته است. تمرکز این داستانها بر زندگیهای غیرقابل پیشبینی افراد ساکن در این شهر در جنوب ایالت اوهایو است. این کتاب در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و با عنوان «داستانهای اوهایو» در ایران به چاپ رسید. کتاب «ناکمستیف» اثر دیگر «پولاک»، در سال ۲۰۰۹ برندهی جایزهی PEN/Robert Bingham شد.
بعد از آن، رمان معروف «ری پولاک» با نام «شیطان، همیشه» در سال ۲۰۱۱ بهعنوان اولین رمانش انتشار یافت که باعث شهرت او شد. این رمان جزء ۱۰ کتاب برتر همان سال انتخاب شد. آخرین رمان منتشرشده از او «The heavenly table» نام دارد که با عنوان «سفرهی آسمانی» به فارسی ترجمه شده است. گرچه «ری پولاک» آثار کمی را به چاپ رسانده است، اما بهدلیل قدرت لحنش در خلق طنز تلخ و آشکار و بهتصویر کشیدن سیاهیهای جامعهی اوهایو، طرفداران بسیاری دارد.
پولاک دوران بزرگسالیاش را در شهر «چیلیکوت» واقع در اوهایو گذراند. او در این شهر تا حدود سن ۵۰ سالگی بهعنوان رانندهی کامیون در شرکتی مشغول به کار بود. علاقه مندی پولاک به نویسندگی باعث شد او در میانسالی و در سال ۲۰۰۹، از دانشگاه اوهایو در رشتهی زبان انگلیسی مدرک بگیرد. او وقتی ۱۷ ساله بود، دبیرستان را ترک کرد و دنبال کار رفت. در آن زمان در یک کارخانهی بستهبندی گوشت شروع به کار کرد اما بعد به سراغ یک شرکت تولید کاغذ رفت و ۳۲ سال برای این شرکت کار کرد.
اینکه چرا پولاک در اواخر دههی چهارم زندگیاش یعنی حدود ۴۷ سالگی تازه تصمیم گرفت داستان بنویسد و نوشتههایش را منتشر کند، شاید ناشی از ادراکات او از آن شهر پر هیاهو و پر اتفاق در دوران کودکیاش باشد. اشتیاقی که پولاک به بیان احساسات و خلق تصاویری واقعی از این بستر سیاه و پر جرم و جنایت داشت، سبب شد به نویسندگی روی آورد. اگرچه شروع کارش از نظر سنی کمی دیر بهنظر میرسد، اما او توانست در بازهی زمانی کوتاهی جایگاه خودش را در میان مخاطبان پیدا کند و به شهرتی دست یابد که بهنظر میرسد خیلی سریعتر از چیزی که انتظار میرفت، به سراغش آمد؛ شهرتی که به خاطر زبان گویا، تلخ و پرطنزش بهدست آورد و همین طنز تلخ اما صادقانه، تاثیرگذاری او را بر مخاطب دوچندان کرد.
یکی از نکات جالب توجه در داستانهای پولاک، عدم قهرمانپروری است؛ به این معنا که هیچکدام از شخصیتهای داستانهای او بهتنهایی قهرمان داستان نیستند و روایت را بهدست نمیگیرند، بلکه هریک از شخصیتها بهسهم خویش در مسیر داستان اثرگذارند و داستان را جلو میبرند. به همین دلیل خوانندهی این داستانها احساس میکند با زندگی روزانهی خودش روبهروست: موضوعات و مسائل و مشکلاتی که روزمرهی تمام انسانها بهویژه در منطقهی جنوب آمریکا در ایالت اوهایو است. هرکس که بافت این مناطق را بشناسد، گواهی میدهد که هر سه کتاب «دونالد پولاک» به بهترین شکل، تصاویری واقعی را از زندگی در اوهایو به تصویر کشیده است.
شخصیتپردازیهای پولاک در داستانهایش آنقدر واقعی و قدرتمند است که خواننده را ناخودآگاه به این شخصیتها علاقه مند میکند. این شخصیتها برگرفته از واقعیتهایی هستند که نویسنده در جامعهی خویش میدیده و در زمان زندگی در اوهایو از نزدیک ملاقات کرده است. تیزبینی او در مشاهدهی وقایع و تلفیق این دقت و ظرافت با هنر نویسندگی و بیان گیرای او، سبب خلق چنین آثاری شده است.
داستانهای اوهایو
کتاب «داستانهای اوهایو» که نام اصلیاش «ناکمستیف» است، کتابی است که پولاک را به عنوان نویسندهای پرطرفدار مطرح کرد. خواننده در این اثر، با کتابی متفاوت با اغلب کتابهای دیگری که خوانده، مواجه میشود. نوشتههای «دونالد ری پولاک» که هنوز چندان درمیان ایرانیان کتابخوان شناخته نشده، نوعی داستانگویی مستقیم است. «داستانهای اوهایو» مجموعهای از صحنههای کوتاه و فراموشنشدنی راجع به شخصیتهایی است که در یک شهر کوچک در ایالت اوهایو زندگی میکنند. پولاک سیاهترین جنبه های سرشت انسان و آنچه را که خشونت در زندگی رقم میزند، برای خواننده تصویر میکند. تعداد به نسبت زیاد شخصیتها و نوع پیوندی که با یکدیگر دارند، و کشف این روابط بسیار جذاب است و باعث میشود خواننده داستانهای این کتاب را بهسرعت پیگیری کند و ادامه دهد. شاید این گفتهها شما را به این نتیجه برساند که سراسر داستانهای «ری پولاک» ضلالت و تیرگی است، اما جالب است بدانید با وجود این جنبه های تاریک، همه چیز سیاه نیست. توصیفات کتاب، خواننده را به «ناکمستیف» و حتی مردمش و شنیدن داستانهای زندگیشان علاقه مند میکند.
زبان داستانها خشن و درشت است و موضوعات مطرح شده نیز حاکی از تیرگی و بدبختی هستند. اگرچه در طول روایت داستانها کورسویی از امید همواره وجود دارد، اما اغلبشان غمانگیز متأثرکننده اند. این امید چیزی است که از ذهن نویسنده به داستانهای واقعی تیره تراوش میکند و خواننده را با خود میکشاند.
اگر به داستانهایی علاقه مندید که شما را از فضای عادی زندگیتان خارج میکند و خواندن دربارهی شخصیتهای متفاوت را دوست دارید، باید نوشتههای «پولاک» را بخوانید. شخصیتهایی که او پرورانده، متفاوت از آنهایی است که اغلب در بیشتر فرهنگها در شهرهای کوچک زندگی میکنند. او در شخصیتپردازی و روایت داستانهایش بسیار بیپروا عمل کرده است. اگر مرزهایی را برای دنیای نویسندگی و اغلب نویسندگان قائل شویم، پولاک این مرزها را رد کرده است.
اولین رمان «دونالد ری پولاک»
بعد از چاپ کتاب «داستانهای اوهایو» که مجموعهداستانی دربارهی زندگی مردم جنوب اوهایو بود، پولاک اولین رمانش را در سال ۲۰۰۹ با عنوان «شیطان، همیشه» به چاپ رساند: کتابی عجیب و غریب، پرشور و طوفانی که ممکن است خواننده را در وهلهی اول شوکه کند و به وحشت بیندازد، اما کشش داستان باعث میشود مخاطب تا آخرین کلمه را بخواند.
کتاب «سفرهی آسمانی»
دربارهی هریک از آثار «دونالد ری پولاک» صحبتهای مفصلی میتوان کرد. آخرین و بهترین رمان او «سفرهی آسمانی» نام دارد. اخیراً نشستی با «پولاک» در آمریکا برگزار شد که او در این نشست، بخش کوتاه و مهمی از رمان آخرش را خواند و دربارهی داستانی که نوشته، صحبتهای جالب توجهی ارائه داد. این کتاب در سال ۲۰۱۷ منتشر شد و داستان آن در سال ۱۹۱۷ هنگامی که آمریکا وارد جنگ شد، روایت می شود. بهدلیل تکنیک های جسورانه و ایدههای طنزآمیزی که با ژرفاندیشی بسیار در داستان «سفرهی آسمانی» استفاده شده، این اثر بهترین رمان «دونالد ری پولاک» محسوب میشود.
دیدگاه پولاک درباره آخرین رمانش
«پولاک» معتقد است کتاب خود گویاست و شاید تنها چیزی که نیاز به تعمق بیشتر برای درک مطالب آن دارد، نقش شخصیتهای اصلی داستان و ارتباط آنها با یکدیگر است. در پاسخ به سؤال دربارهی کتابهای صوتی، «پولاک» میگوید هر سه کتابش دارای نسخهی صوتی است، اما او هیچکدامشان را تابهحال گوش نکرده است.
علاوه بر تمام عناصر داستانی در وصف دنیای پر از خشونت و جرم که در این کتاب خودنمایی میکند، آنچه دربارهی این کتاب پررنگ است، بازهی زمانیای است که داستان در آن رخ میدهد: زمانی که آمریکا وارد جنگ جهانی اول میشود. نوشتن دربارهی دورهی زمانی که خود نویسنده در آن زندگی نکرده است، او را با چالشهای خاصی روبهرو میکند.
اولین ایدهی «پولاک» برای نوشتن این رمان، تألیف یک رمان تاریخی بوده است. او در دوره ای از زندگیاش، در «چیلیکات» واقع در اوهایو زندگی کرده و دولت ایالات متحده زمانی که این کشور در سال ۱۹۱۷ وارد جنگ جهانی اول شد، ارتش بزرگی را در کمپی بهنام «شرمن» در کنارهی این شهر مستقر کرد. افراد حاضر در این کمپ بیشتر از شهروندان شهر بودند. این اتفاق خیلی بزرگی بود. «پولاک» میخواست شخصیت سربازان را با استفاده از بخشهای مختلفی از کشور بسازد. داستان رمان او در زمانی رخ میدهد که برق و رادیو هنوز در زندگی اجدادمان جایگاهی نداشت. اثری از موبایل و وسایل دیجیتال نبود و تصور این که انسانها چطور بهدور از این امکانات زندگی را میگذراندهاند، چالش مهمی برای نوشتن این رمان بوده است.
«پولاک» برای درک این موقعیت مکانی، دربارهی کمپ «شرمن» مطالعات زیادی داشته و زندگی سربازان را در آن بررسی کرده است. او همچنین دربارهی وضعیت و امکانات آمریکا در ۲۰ سال نخست قرن بیستم تحقیق و مطالعه کرده است. به همین دلیل، تصور این وضعیت و روبهرو شدن با چالش درک گذشته، برایش سخت نبوده است. همین مطالعهها به او کمک کرد تا بتواند شخصیتهایی واقعی و اصیل را از یک کشاورز و همسرش در رمان خلق کند. «پولاک» بهخوبی توانسته زندگی بدون اتومبیل و بدون جست و جوی آنلاین را تصور کند.
«برادران جوئت» شخصیتهایی از داستان هستند که در همین فضا و حال و هوا پیدایشان میشود. برادر بزرگتر شخصیتی کاریزماتیک دارد. برادر سوم در عین شوخطبعی از شخصیتی ساده و قوی برخوردار است. این برادران شخصیتهایی باورنکردنی اما با سابقهی تاریخی دارند. سؤال از پولاک این است که چطورچنین شخصیتهایی را که ریشه در تاریخ این سرزمین دارند و از نظر تاریخی واقعی بهنظر میرسند، خلق کرده است.
خلق شخصیتها توسط پولاک
پولاک معتقد است تنها با حدس و گمان و بدون داشتن اطلاعات تاریخی کافی، هرگز نمیتوانست سه برادر و پدرشان را بهدرستی در ذهن خود بیاورد و به شکلی خلاقانه برای داستانش شخصیت خلق کند. او در این راه انرژی زیادی صرف کرد، به مکان مورد نظر رفت، و شروع به نوشتن کرد، و اولین چیزی که بهعنوان فرشتهی الهام به سراغش آمد، نام خانوادگی شخصیت مورد نظرش بود. او حتی برای انتخاب نام فامیل خانوادهها در داستانش کار زیادی انجام داد؛ بعد از خلق شخصیت پدر، سه فرزندش بهعنوان شخصیتهای دیگر داستان بهوجود آمدند. در واقع برای خلق این شخصیتها از ابتدا مدل یا الگوی مشخصی وجود نداشت.
اسطورهسازی، یکی دیگر از مواردی است که در رمان اخیر پولاک به آن برمیخوریم. شاید بتوان میان این اسطورهسازی و نمایشنامهی «هملت» اثر «شکسپیر»، شباهتهایی قائل شد. این شباهتها لذت خواننده را از خواندن داستان دوچندان میکند. قدرت خلق اسطورهها چیزی است که پولاک آن را بزرگترین تأثیری میداند که از نویسندگان جنوب آمریکا دریافت کرده است: چیزی که ما باید بهعنوان سنت نویسندگانی چون «فلانری اوکانر» و «هری کروز» و افرادی شبیه آنها بشناسیم.
عنصر زمان در آثار پولاک
از نکات جالب توجه دیگر در آخرین رمان «ری پولاک» و بهطور کلی در تمام آثار او، گستردگی زمان و گرد هم آوردن شخصیتهای متعدد از دهههای مختلف زندگی در کنار هم و ارتباط دادن آنها به یکدیگر است. بهتدریج در طول داستان، این اتفاق بهطور نسبی در مدت زمان کوتاهتری نسبت به روایت اصلی رخ میدهد. البته در حین اتفاقات، شاهد بازگشتهای زمانیِ استثنایی نیز هستیم که ما را به بازهی زمانی دیگری بازمیگرداند و دوباره به زمان حال داستان میآورد.
میتوان گفت این گردهمآوردن و تعامل شخصیتها در بازهی زمانی کوتاهتر از کل زمان روایت، سختترین چالشی بود که «دونالد ری پولاک» در جریان نوشتن رمانهایش با آن روبهرو شد. او نیاز داشت که تمام این شخصیتها را ابتدا توصیف و درپایان برخورد بین آنها را ایجاد کند. تصور چگونگی انجام چنین کاری و طبیعی جلوهدادن آن برای او بسیار دشوار بود. کاری که بهنظر میرسد بهخوبی از عهدهی آن برآمده است.
ارتباط خوانندگان با نوشتههای پولاک
مخاطب در حین مطالعه رمانهای پولاک، اصلاً احساس نمیکند در حال خواندن یک رمان تاریخی است که اطلاعات غنی و ارزشمندی را دربارهی بازهی زمانی مشخصی در ایالت اوهایوی آمریکا در اختیار او قرار میدهد. در رمانهای پولاک خبری از سخنان اضافی و نابهنگام نیست و با توضیحات اضافهای روبهرو نمیشوید. نتیجهی توصیفات ماهرانهی پولاک این است که خود را درون فضای تصویرشده میبینید. همه چیز در فضای داستانها آشنا و قابل درک بهنظر میرسد. بودن در زمانی حدود ۱۰۰ سال پیش، باعث نمیشود که خواننده زیر بار آن حجم از اطلاعات خم شود و نتواند کارها و رفتارهای شخصیتها را درک کند، بلکه شاید احساسی شبیه «تکرار تاریخ» و زندگی در آن مقطع زمانی را به خواننده بدهد، بهگونهای که مخاطب تصور میکند آن فضا و مکان را دیده و حس کرده است.
ارتباط پولاک با تکنولوژی
پولاک معتقد است اگرچه در زمان کنونی که در آن، تکنولوژی بخشی از زندگی مردم شده و علم پزشکی پیشرفت فوقالعادهای داشته، زندگی مردم تغییرات زیادی نسبت به صد سال پیش کرده، اما بخشهایی از زندگی انسانها در طول تاریخ، تکرارپذیر و مشابه باقی مانده است. چیزهایی مثل جنگ، نژادپرستی و خشونت که هنوز میان انسانها جاری است. حتی او به جرأت میگوید که خشونت فعلی بیشتر از خشونت در آن زمان است.
پولاک بهعنوان یکی از نویسندگان توانا و تاثیرگذار معاصر در آمریکا، چندان به تکنولوژی امروز علاقه مند نیست و در آن غرق نشده است. او میگوید سالها است که بدون گوشی موبایل سر کرده و بهتازگی اولین گوشی موبایلش را خریده است. بهنظر او بدون تلفن همراه هم میتوان زندگی را بهراحتی و بدون مشکل گذراند و موبایل حقیقتاً وسیلهای ضروری برای زندگی نیست.
استفاده از تکنولوژی پیشرفتهی امروز موجب میشود که افراد راحتتر بتوانند همدیگر را پیدا و دنبال کنند و این میتواند یک تیغهی دولبهی مثبت و منفی باشد. البته پولاک این دیدگاه را مخصوص شخص خودش میداند و معتقد است نگاه به تکنولوژی برای هرکس متفاوت و یک عقیدهی کاملاً شخصی است. تکنولوژی مزایای خودش را دارد، اما همچنین تبعات بدی را هم برای زندگی انسانها به همراه داشته است.