کتابی قدرتمند، شایان توجه، و استثنایی.
خیره کننده، تاریک، مصالحه ناپذیر، و خنده دار.
یک اثر داستانی فراموش نشدنی.
یک گروه پسر توی جاده کورس گذاشته بودند ، پشت یک وانت پر از چاشنی و مواد آتش زا بودند و تا لاستیک آتش می زدند، می توانستم بفهمم باز یک خرابکاری تازه در آن شب درست کرده اند.
من تمام عمرم را اینجا زندگی کرده بودم، مثل یک قارچ سمی که پایش در تنه ی درختی فاسد گیر کرده، حتی اگر می توانستم هم دلم نمی خواست از آنجا بروم به شهر.
اما این حرف «تینا» خیلی ناراحتم کرد و مرا یاد وقتی انداخت که با پدرم رفته بودم شکار خرگوش. هنوز نگاه ناامیدانه و سرد پدرم و صورت برافروخته اش یادم است چون نتوانسته بودم در آن برف و بوران، ماشه را بکشم. وقتی برگشتیم خانه، به مادرم گفت: «حسابی پسره رو خراب کردی.» پدرم تا قبل از مرگش باید هزار باری این حرف را به مادر بیچاره ام زده باشد.
این نوع از ادبیات از صحنه های تاریک و دلهره آور و روایت های ملودراماتیک بهره می گیرد تا با ساختن فضاهای عجیب و غریب، پر رمز و راز و ترسناک، ما را به صندلی هایمان میخکوب کند
گرچه «ری پولاک» آثار کمی را به چاپ رسانده است، اما بهدلیل قدرت لحنش در خلق طنز تلخ و آشکار و بهتصویر کشیدن سیاهیهای جامعهی اوهایو، طرفداران بسیاری دارد.
بخش زیادی از چیزی که آن را «زندگی طبیعی انسان» می نامیم، از ترس از مرگ و مردگان سرچشمه می گیرد.
مثل کتاب فارسی کتاب سال اول دبستان که برگههاش اهار گرفته بودن و دو تا کتاب دیگه میشد از کنارش دربیاری بسکه اصالت برگهها از بین رفته بود،این کتاب توی دست من به این شکل دراومده بسکه خوندمش،بسکه میخونمش
داستانهای کتاب توی شهر ناکمستیف رخ میده. یه شهر کوچیک واقع در جنوب اوهایو که محل تولد نویسنده هم هست و تا حدود 50 سالگی همونجا زندگی کرده و توی کارخونهی کاغذسازی کار میکرده. این 18 تا داستان کوتاه توی دورههای زمانی مختلف روایت میشن و بعضی از شخصیتهاش توی چندتا داستان حضور پیدا میکنن چیزی در مورد این داستانها هست اینه که واقعاً سیاه و تلخن و نویسنده اصلاً مراعات سرش نمیشه و شخصیتها رو توی موقعیتهای خیلی بدی قرار میده و همهاشون درگیر فقر، اعتیاد، تجاوز و مسائل جنسی و خشونت خانگی هستن، اسیر شدن و راه فراری ندارن. به درد همه نمیخوره و اگه قصد خوندن داشتین با احتیاط سراغش برید.
کم نظیر