کتاب شیطان، همیشه

The Devil All the Time
کد کتاب : 17072
مترجم :
شابک : 978-6003762589
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 298
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2011
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

نامزد دریافت جایزه بهترین داستان وحشت گودریدز سال 2011

«دونالد ری پولاک» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب شیطان، همیشه اثر دونالد ری پولاک

کتاب «شیطان، همیشه» رمانی نوشته ی «دونالد ری پولاک» است که اولین بار در سال 2011 به چاپ رسید. داستان در منطقه ای روستایی و فقرزده، و با تمرکز بر رابطه ی پسری به نام «آروین راسل» با پدرش «ویلارد» آغاز می شود. «ویلارد» کهنه سرباز جنگ جهانی دوم است که با زنی زیبا ازدواج می کند اما مدتی بعد او را به خاطر بیماری سرطان از دست می دهد. «ویلارد» پس از این اتفاق، به دعا کردن و نوشیدن الکل روی می آورد—کارهایی که هیچ کدام مرهمی بر درد او نیستند. رسم تراژیک روزگار باعث می شود «آروین» پس از مدتی پدرش را از دست بدهد. او که در آستانه ی ورود به دنیای بزرگسالی است و به همراه مادربزرگش زندگی می کند، با شخصیت های گوناگون و جذابی آشنا می شود.

کتاب شیطان، همیشه

دونالد ری پولاک
دونالد ری پولاک (1954) نویسنده‌ی آمریکایی است که در سال 2008 و در 54 سالگی، اولین کتابش؛ مجموعه داستانی به نام ناکمستیف (داستان‌های اوهایو) را منتشر کرد. اما شیطان، همیشه رمانی است که با چاپ آن در سال 2011ری‌پولاک را به شهرت رساند و نام او را بر سر زبان‌ها انداخت.
نکوداشت های کتاب شیطان، همیشه
A dark and riveting vision of 1960s America.
تصویری تاریک و مهیج از آمریکا در دهه 1960.
Barnes & Noble

It will leave readers astonished and deeply moved.
این کتاب برای مخاطبین، شگفت آور و عمیقا تکان دهنده خواهد بود.
Amazon Amazon

By a master storyteller.
اثری از یک استاد داستان سرایی.
Penguin

قسمت هایی از کتاب شیطان، همیشه (لذت متن)
در تولد پانزده سالگی «آروین»، دایی «ارسکل» به عنوان هدیه، تپانچه ای به او داد که لای پارچه ای نرم آن را پیچیده بود و در یک جعبه گلوله ی گرد و خاکی گذاشته بود. به «آروین» گفت: «مال پدرت بود. یه هفت تیر خودکار آلمانیه. از جنگ آورده بودش. فکر کنم دوست داشت این مال تو باشه.»

«آروین» با دقت لفاف تپانچه را کنار زد. تنها اسلحه ای که پدرش در خانه داشت، تفنگی بود که «ویلارد» هرگز به «آروین» اجازه نمی داد به آن دست بزند، چه برسد که با آن شلیک کند.

اما دایی «ارسکل» دو سه هفته بعد از آمدن «آروین»، او را به جنگل برده بود و یک تفنگ «رمینگتون» هم دستش داده بود و به او گفته بود: «توی این خونه بهتره یاد بگیری چجوری شلیک کنی، مگه این که بخوای از گرسنگی بمیری.»