رمانی هوشمندانه و پیچیده درباره ی جنایت های سیاسی، و تئوری های توطئه.
زیبا و ژرف، به شکل تشویش آوری مرتبط با عصر ما، و عمیقا شخصی.
داستانی موفقیت آمیز از یک استاد.
قطره های خون از سرش روی پیاده رو ریخته بود. «خوان روا سیرا» قاتل، اونجا بود. به نظر میاد که پشت در ساختمان «آگوستین نیتو»، منتظر «گایتان» بوده. البته این نظر قطعی و مطمئنی نیست. بعد از جنایت، شاهدان فکر کردند که قاتل رو به خاطر میارند چون دیده بودند که به شکلی غیرطبیعی با آسانسور بالا و پایین می رفته.
اون ها تا حدودی متوجه موضوع شده بودند ولی امکان نداشت که مطمئن باشند، چون بعد از همچین اتفاق مهمی، هر کسی فکر می کنه که یک چیزهایی دیده و به چیزهایی مشکوک شده.
مثلا بعضی ها بعدا گفتند که «روا» یک کت راه راه کهنه ی مستعمل خاکستری به تن داشته. عده ای معتقد بودند که کت، راه راه، ولی قهوه ای بوده. بقیه هم که اصلا چیزی درباره ی راه راه بودن کت نگفتند.