درس هایی ارزشمند «از نوشتن» با «استیون کینگ»



در این مطلب قصد داریم به برخی از مهم ترینِ این توصیه ها بپردازیم؛ بنابراین اگر به نویسندگی علاقه مند هستید، با ما همراه شوید.

با بیش از شصت رمان انتشار یافته و بیش از دویست داستان کوتاه، از جمله آثار درخشان و تحسین شده ای همچون «کَری»، «مسیر سبز» و «درخشش»، «استیون کینگ» به خاطر داستان های هراس انگیز و جذاب خود در سراسر دنیا شناخته شده است؛ داستان هایی که معمولا آغازی عادی و «نرمال» دارند اما به تدریج در گرداب ترس و تعلیق غرق می شوند.

 

 

 

 

همانطور که احتمالا می دانید، بسیاری از رمان ها و داستان های کوتاه «استیون کینگ»، منبع الهام تعداد زیادی از سریال ها و فیلم های سینمایی بوده اند؛ این نکته به خوبی نشان می دهد «کینگ» بر حرفه ی خود تسلط دارد و نویسنده ای است که می تواند به شکل پیوسته، مخاطبین را هیجان زده و علاقه مند به کشف ترس های بیشتر نگه دارد. با این وجود، این فقط جهان داستان های «وحشت» و «تریلر» نیست که «کینگ» در طول چند دهه ی گذشته از آن خود کرده، چرا که او به دنیای آثار غیرداستانی نیز وارد شده تا به مخاطبین بی شمار خود نشان دهد داستان هایش را چگونه خلق می کند.

کتاب «از نوشتن» اثر «کینگ» که هم یک «شرح حال» است و هم راهنمایی برای هنر نویسندگی، علاوه بر پرداختن به تجارب شخصی «کینگ» در مسیر حرفه ای پربارش، درس ها و توصیه هایی ارزشمند را در مورد بایدها و نبایدهای نویسندگی در اختیار مخاطبین قرار می دهد. در این مطلب قصد داریم به برخی از مهم ترینِ این توصیه ها بپردازیم؛ بنابراین اگر به نویسندگی علاقه مند هستید، با ما همراه شوید. 

 

مورد من متفاوت است. من کودکیِ ناآرامی داشتم. مادرم دائم جا عوض می کرد. دست تنها بود و چون از عهده ی بزرگ کردن من و برادرم «دیوید» بر نمی آمد، ما را دست یکی از خواهرانش سپرد. من دو سالم بود و «دیوید» چهار سالش. پدرمان هم به دلیل فقر و بدهکاری های زیاد غیبش زده بود و مادرم هرگز موفق نشد او را پیدا کند. تصور می کنم مادرم «نلی روث پیلزبری کینگ» یکی از اولین زنان آزاده ی آمریکایی بود، البته نه به انتخاب خودش. طفولیت «ماری کار»، دورنمایی گسترده و روشن است. کودکیِ من دورنمایی مبهم دارد، مانند درختان دوردست، با خاطراتی نه چندان روشن که انگار دوست دارند تو را به چنگ آورند و ببلعند.—از کتاب «از نوشتن»

 

 


 

 

شروع به نوشتن کنید.

 

«ترسناک ترین  لحظه، درست لحظه ی قبل از آغاز است. بعد از آن، همه چیز فقط بهتر می شود.»

این توصیه شاید بدیهی ترین نکته ای باشد که می توانید در کتاب «از نوشتن» پیدا کنید، اما برای بسیاری از علاقه مندان به نویسندگی، گذشتن از همین مرحله می تواند به مانعی بزرگ و جدی تبدیل شود. «استیون کینگ» در جای جای اثرش بر این نکته تأکید می کند که هر کسی که می خواهد نویسنده شود، باید بتواند از این تردیدِ اولیه بگذرد و شروع به خلق و گذاشتن کلمات در کنار یکدیگر کند. به خاطر داشته باشید که تمرین نویسندگی به شکل پیوسته، تنها راه شما برای تبدیل شدن به نویسنده ای موفق در آینده است.

 

آنچه می نویسم، بخشی از همین خاطرات است، به اضافه ی تصاویر زودگذر گوناگونی از دوران بلوغ و نوجوانی ام. این شرح حال شخصی من نیست، نوعی تاریخچه ی زندگی ام است، این که چطور یک نویسنده شکل می گیرد، نه این که چطور ساخته می شود؛ فکر نمی کنم شرایط یا خواست شخصی، نویسنده را بسازد (پیش تر به این موضوع اعتقاد داشتم). وسیله ی کار، یعنی توشه ی اولیه. فکر می کنم بسیاری استعداد نویسندگی و داستان‌گویی دارند و این استعداد می تواند به کمک توشه ای که از خاطرات و تجربیات همراه داریم، مستحکم و پربار شود. اگر به این موضوع باور نداشتم، این کتاب را نمی نوشتم، چون اتلاف وقت بود. برای من، روال زندگی، خواست، شانس و کمی استعداد، نقش مؤثری داشت. این ها هم چندان عمیق و پرمفهوم و چیز خاصی نبودند.—از کتاب «از نوشتن»

 

علاوه بر نوشتن، مطالعه کنید.

 

«اگر می خواهید نویسنده شوید، باید دو کار را بیش از هر چیز دیگر انجام دهید: زیاد بخوانید و زیاد بنویسید. من هیچ راهی برای دور زدن این دو کار نمی شناسم، هیچ میانبری وجود ندارد.»

«استیون کینگ» به عنوان یکی از مروجین مطالعه و همچنین نویسندگی، در بسیاری از مصاحبه های خود بیان کرده که در هر سال حدود شصت تا هشتاد رمان مطالعه می کند. این نکته، درس بزرگی است که حتی استادی همچون «کینگ» نیز همچنان به شکل پیوسته آن را انجام می دهد. او در این مورد بیان می کند:

می توانم در این مورد بدون تعارف حرف بزنم؟ اگر برای مطالعه وقت ندارید، برای نوشتن نیز وقت (یا ابزار مورد نیاز) ندارید. به همین سادگی.

در حقیقت، «کینگ» در کتاب «از نوشتن» تلاش می کند عادت مطالعه را به عنوان بخشی حیاتی و اساسی از فرآیند تبدیل شدن به یک نویسنده معرفی کند. به همین خاطر، برای خارج شدن از بن بست های ذهنی و آشنا شدن با دنیاهای جدید، می توانید به توصیه ی «کینگ» گوش کنید و همیشه مقداری از زمان خود را به مطالعه اختصاص دهید. 

 

 

سگ جلو آمد و آماده ی پریدن روی او شد. گاوی در انبار نعره می زد و باد به آرامی از میان بوته های ذرت می گذشت. همین که سگ پرید، لبخند «گرِگ» تبدیل به نیشخندی تلخ و وحشتناک شد. دریچه ی حشره کش را فشار داد و مقدار زیادی آمونیاک را وارد چشم ها و دماغ سگ کرد. پارس خشمناک سگ تبدیل به زوزه های کوتاه و دردناک شد و وقتی آمونیاک کاملا وارد چشم هایش شد، به فریادهای گوشخراش بدل شد. دُمش را جمع کرد. دیگر نه یک سگ نگهبان، که یک سگ ولگرد بود. چهره ی «گرِگ استیلسون» در هم رفت. چشمانش جمع شده و به خط هایی باریک و زشت تبدیل شده بود. به سرعت جلو رفت و با کفش نوک تیزش لگدی به پشت سگ زد. سگ ناله ای بلند کرد و در حالی که هم درد می کشید و هم ترسیده بود به جای این که برگردد و به طرف انبار فرار کند، کاری کرد که سرنوشت محتومش زودتر رقم بخورد. دندان هایش را به هم سایید و کورکورانه جلو آمد و پاچه ی راست شلوار سفید «گرِگ» را به دندان گرفت و پاره کرد.—از کتاب «منطقه مرده»

 

 

 


 

 

 

پیشنویس های اولیه قرار نیست بی نقص باشند.

 

«با درِ بسته بنویسید و با درِ باز، بازنویسی کنید!»

در بسیاری از اوقات در نویسندگی، بعد از این که از ترس ها و تردیدهای شروع کار عبور می کنیم و قلم را به دست می گیریم، ممکن است با وسوسه ای مشخص رو به رو شویم: خلق یک پیشنویس بی نقص. اما فشار و اضطرابی که این کار به نویسندگان وارد می کند، در بسیاری از اوقات باعث می شود آن ها به تدریج دلسرد شده و نتوانند پیشنویس اثر خود را حتی کامل کنند.  

توصیه ی «استیون کینگ» در مورد این موضوع این است که فقط به نوشتن ادامه دهید. نگران نقطه گذاری، دستور زبان و واژه های بی نقص نباشید چون فرآیند «بازنویسی» به همین خاطر وجود دارد. هدف از خلق نخستین پیشنویس، شکل دادن به اسکلت و ساختار کلی داستانی است که می خواهید روایت کنید، به این منظور که اثری اولیه برای ویرایش و بهبود در اختیار داشته باشید.

 

 

 

حامی داشته باشید.

 

«نویسندگی، کاری پرانزوا است. داشتن کسی که به شما باور دارد، این شرایط را کاملا تغییر می دهد. لازم نیست برای شما سخنرانی کنند، همین که به شما باور داشته باشند، معمولا کافی است.»

بسیاری از طرفداران «کینگ» می دانند که داستان «کَری» چگونه تا آستانه ی نابود شدن پیش رفت. این اثر در ابتدا قرار بود یک داستان کوتاه باشد اما «کینگ» پس از خلق سه صفحه ی نخست، تصمیم گرفت آن را در سطل زباله بیندازد! پس از مدتی، همسر «کینگ» این صفحات را پیدا و او را تشویق کرد که داستانش را کامل کند.
داستان «کَری» در نهایت به اولین رمان انتشار یافته ی «کینگ» تبدیل شد. چه می شد اگر همسر «کینگ» آن صفحات را پیدا نمی کرد؟ آیا «کینگ» به جایگاه کنونی خود دست می یافت؟ به همین دلیل است که این نویسنده در کتاب «از نوشتن» تأکید می کند داشتن کسی که از شما حمایت می کند و به شما باور دارد، ممکن است تفاوت های بزرگی را رقم بزند، و این که شما به عنوان یک نویسنده، مجبور نیستید که حتما تنها باشید. بنابراین، اجازه دهید یک نفر—چه یک دوست، عضو خانواده، نویسنده ای دیگر، یا هر کسی که از شما حمایت می کند—به دنیای خلق هنری شما وارد شود.

در کمد آرام و با حرکتی یکنواخت باز شد و می دید که دهانی ترسناک در تاریکی کم کم و آهسته آهسته باز می شود. هیولا آنجا در تاریکی بود. همان جای قبلی نشسته بود. به او لبخند تمسخرآمیزی می زد و سرش وسط شانه های پهنش یکوری شده و چشم هایش که مانند کهربا می درخشیدند، زنده و مکار به نظر می رسید. هیولا به آرامی گفت: «به تو گفته بودم که اونا می رن «تد». همیشه همین کار رو می کنند؛ وقتی رفتن، من می تونم برگردم. من خوشم می آد که پیش تو برگردم. من تو رو دوست دارم، «تد». هر شب پیش تو می آم و هر شب کمی به تو نزدیک تر می شم. نزدیک تر... تا اون که یه شب، قبل از اون که بتونی صداشون بزنی، می بینی که چیزی کنارت خِرخِر می کنه، اون منم که به تو حمله می کنم و می خورمت و بعد تو در شکم من هستی.» «تد» مبهوت موجود داخل کمد را تماشا می کرد. چیزی آنجا بود که تا حدودی به نظرش آشنا می آمد، چیزی که می شناختش. این از همه بدتر بود چون درباره اش شنیده بود.—از کتاب «کوجو»

 

 

 


 

 

 

در دام توصیفاتِ بیش از اندازه اسیر نشوید.

 

«وقتی داستان می نویسید، در واقع در حال روایت کردن آن برای خودتان هستید. وقتی بازنویسی می کنید، کار اصلی شما خارج کردن تمام چیزهایی است که در داستان جایی ندارند.»

«کینگ» در کتاب «از نوشتن»، نگرش منفی خود نسبت به توصیفات و توضیحات غیرضروری را به شکل آشکار نشان می دهد. بسیاری اوقات، نویسندگان وسوسه می شوند که تمام گوشه و کنارهای جهان خیالی خود را سرشار از جزئیات مختلف کنند؛ با این حال، این کار همیشه ضروری نیست و حتی ممکن است مخاطبین را از اثر دور کند.

وقتی در مرحله ی ویرایش هستید، از خودتان بپرسید که آیا وجود این توصیف مشخص، ضروری است یا خیر؟ این توصیف یا جزئیات مشخص، داستان را پیش می برد یا فقط نوشته شده به خاطر این که به ذهنتان رسیده بوده و می خواسته اید مخاطبین نیز آن را بدانند؟ هر چه را که غیرضروری به نظر می رسد، حذف کنید. «استیون کینگ» در این مورد بیان می کند:

 

در بسیاری از اوقات، وقتی مخاطب یک داستان را به خاطر «حوصله سر بر شدن» کنار می گذارد، دلیلش این بوده که نویسنده در طول خلق داستان، شیفته ی توانایی های خودش در توصیف شده و اولویت خود را فراموش کرده، که چیزی نیست جز حفظ ریتم و ضرباهنگ داستان.

 

 

 

قرار نیست همه اثر شما را دوست داشته باشند.

 

از آخرین باری که به خاطر نوشته هایم سرافکنده شدم، سال های خیلی زیادی—به نظرم بیش از اندازه زیاد—می گذرد. فکر می کنم چهل ساله بودم وقتی فهمیدم تمام نویسندگان داستان یا شعر که تا به حال اثری به انتشار رسانده اند، توسط کسی متهم شده اند که استعداد خداداد خود را هدر داده اند. اگر می نویسید (یا نقاشی می کنید، یا می رقصید، یا مجسمه می سازید، یا می خوانید)، باید بدانید افرادی تلاش خواهند کرد شما را نسبت به این کار دلسرد کنند، همین و بس.

 

آخرین درسی که می توان از کتاب «از نوشتن» آموخت، پذیرش این نکته است که همه قرار نیست از اثر شما خوششان بیاید و فرد یا افرادی همیشه منتقد شما و آثارتان خواهند بود. تمام هنرمندان در مسیر حرفه ای خود با لحظاتی از واکنش های منفی رو به رو می شوند؛ به همین خاطر مهم است که بدانیم چگونه با این لحظات مواجه شویم و چگونه اجازه ندهیم ذهنمان تحت تأثیر این واکنش های منفی از مسیر خود خارج شود. بنابراین به جای توجه بیش از اندازه به منفی نگری ها، بر چیزی که دوست دارید بنویسید و آن هایی که از اثر شما لذت می برند، تمرکز کنید. 

 

او دست در جیب جلوی شلوارش کرد و کارت نارنجی جدید کتابخانه را بیرون کشید، خلقش کم کم سر جا آمد. او مجبور نبود با یک مشت کتاب مصور قدیمی این جا رو به روی تلویزیون بنشیند، می توانست برود کتابخانه و کارت جدیدش را افتتاح کند. کارت جدید بزرگسالش را. الان خانم «بیزی بادی» مسئول کتابخانه است، فقط این که نام واقعی او خانم «هرینگتون» بود و «بابی» از قیافه ی او خوشش می آمد، بوی عطر هم می داد. همیشه بوی عطر را از پوست و موی او حس می کرد، ملایم و شیرین، مانند خاطره ای خوب، و با وجود این که «سالی جان» در حال حاضر سر درسِ موسیقی ترامبون بود، «بابی» بعد از کتابخانه می توانست برود خانه ی او تا کمی با هم بازی کنند. همچنین، فکر کرد، می توانم آن بطری ها را به فروشگاه «اسپایسر» ببرم، امسال تابستان باید دوچرخه را بخرم. یک دفعه زندگی خیلی پرهیجان به نظر رسید.—از کتاب «دل ها در آتلانتیس»

 

 

 


 

در انتها باید گفت که اگر نویسندگی برایتان مهم است، می خواهید نویسنده شوید و یا فقط از دانستن درباره ی فرآیند نویسندگی لذت می برید، کتاب «از نوشتن» اثر «استیون کینگ»--یکی از موفق ترین نویسندگان سراسر جهان در دهه های اخیر—اثری ضروری در فهرست مطالعاتی شما به حساب می آید.