آقای کاف گفت: از ساعت اول ورود ذهن من متوجه چند امر شد که همگی منتهی به دوشیزه راشل می شود؛ و آن چیزها عبارتند از اینکه دختر شما با آقای سی گریو و همچنین من خیلی بدرفتاری کرد. دوم اینکه راشل بی جهت به آقای فرانکلین اهانت کرد و از اینکه به پلیس خبر داده بود اظهار عدم رضایت کرد. سوم اینکه نگذاشت من اتاق و اثاث او را بگردم. خانم با حالت استهزا گفت: نتیجه؟ آقای کاف گفت: نتیجه ای که از اینها می گیریم این است که دخترهای بالغ، هم سن دختر شما، همیشه قرض های بزرگی دارند که میل ندارند حتی به محرم ترین کسان خود نیز میزان آن را بگویند و همین احتیاج به پول است که آنها را وادار… خانم حرف آقای کاف را قطع کرد و جمله او را به این طریق تمام کرد: دخترم را به دزدی متهم می کند، این طور نیست؟ آقای کاف گفت: کاملا همین طور است. خانم گفت: آقای کاف، خیلی خیلی اشتباه می فرمایید که نسبت دزدی به دختر من می زنید. زیرا من دخترم را بهتر از شما می شناسم و یک دلیل قانع کننده هم برای این ادعای خود دارم و آن دلیل این است که من این دختر را از آغاز زندگی او تاکنون شخصا بزرگ کرده ام و به همه خلقیات و روحیاتش واقفم. آقای کاف گفت: من هم طی بیست سالی که به این شغل اشتغال داشته ام و به خانواده های زیادی خدمت کرده ام، تجربه های ذی قیمتی اندوخته ام و بی خود حرفی از دهان من خارج نمی شود. آقای کاف به طوری مطمئن حرف می زد که انسان را به شک می انداخت و خانم هم کمی سست شد و گفت: بسیار خب، برای این حدسیات خود لابد دلیلی هم دارید و می توانید آن را اثبات کنید. آقای کاف گفت: اثبات این امر به دو طریق امکان پذیر است؛ یکی اینکه اجازه بدهید به جای رزانا، من یک کارآگاه به اینجا بیاورم تا بتواند اعتماد راشل را جلب کند و حقایق را کشف کند، زیرا به عقیده من خود راشل نخواهد توانست الماس را بفروشد و مایل است این کار به دست شخص دیگری که از او مطمئن باشد انجام گیرد.
این کتاب روایت حیرتانگیز سرقتِ یک الماس ششصد و نه قیراطی است که بر سر مجسمه بزرگ بودا در معبد لهاسا در تبت بوده است و توسط یک سرهنگ انگلیسی سرقت شده و به انگلستان منتقل شده است
به نظر میرسه داستان الماس بودا و ماه الماس ویکلی کالینز یکی باشه؟ ایران کتاب اگه ممکنه قسمتی از متن کتابو قرار بدید