داستانی به یاد ماندنی درباره ی آزادی های هنری، خلاقیت و نزاع میان علم و بنیادگرایی.
موفقیتی چشمگیر.
اثری شگفت انگیز.
این حقیقتی که می گویی مثل یک پروانه است. از روی گلی بلند می شود، بر روی گل دیگری می نشیند. تو هم با یک تور به دنبالش می دوی. از این که به دامش انداخته ای، خوشحال می شوی، اما زیاد زنده نمی ماند. حقیقت، موجود ظریفی است.
اگر انسان ها هم مثل حیوان ها می توانستند بی آن که به آینده یا گذشته بیندیشند، بی آن که زیر پای یکدیگر را خالی کنند، با ماندن در زمان حال، با چشیدن طعم جرعه ای آب در کنار هم زندگی کنند، دنیا جای شاداب تری برای زیستن می شد.
مگر عشق چنین چیزی نیست؟ حد و حدود خود را ندانستن، گذشتن از مرزها!
من نشر نیماژ رو سفارش دادم و راضیم. بسیار زیبا و روان هستش. قیمتشم مناسب تره البته. مجبور چی هستین خودتونو اذیت میکنید. گول تعداد صفحه رو نخورید...
🔴 اگر ترکیه امروزی و عثمانی قدیم براتون جذابه پس این کتاب رو بخونید خوشتون میاددددد
کتاب شهری برلبه آسمان رمانی جذاب وشیوا بود از الیف شافاک جریان داستان گیرایی خاصی داشت .ولذتش رو بردم
متاسفانه جنس ورقها بسیار نامرغوبه و حدود ۲۰ صفحه از کتاب مشکل چاپی داره و به هیچ عنوان قابل خواندن نیست
وقتی میشه فارسی نوشت و فارسی گفت... چرا باید به جای شاگرد و استاد... مرید و مرشد را نوشت!؟😠 واقعاً که 😡
ببینید خب با توجه به فضای عرفانی و شاعرانه و البته عاشقانهای رمان، بهتره از کلمات مرید و مرشد استفاده بده. وگرنه کسی قصد توهین به زبان فارسی رو نداشته. شما باید اینم در نظر بگیرید که فضای رمان، با چه کلماتی جذابیتش بیشتر میشه و تصویر اون زمانها رو به رخ میکشه. این رمان برای دوره عثمانیه طبیعتاً بهتره از کلمات مرید و مرشد که ادبیتر هم هستن به جای شاگرد و استاد استفاده کرد.
کتاب بر لبهی شهر و کسی مطالعه کرده؟
داستان و قلم نویسنده عالی بود. داستانی نویسنده از خودش نوشته بود تا بتونه قسمتی از تاریخ عثمانی که معمار سینان این بناهای باشکوه رو ساخته روی کاغذ بیاره و برای مخاطب خسته کننده نباشه. داستان رو خیلی دوست داشتم و جذابیت خاصی داشت.