نامه اینطور شروع میشد و چنین ادامه مییافت: «آدم دست کم باید برای خودش کاری بکند، مگر نه؟ نباید منتظر پیدا شدن ماند. اگر از دیگران بپرسید، میگویند من آدم عاقل و تحصیلکردهای هستم. اما باور کنید عقلم به درک راز گذشت زمان قد نمیدهد. صفحهی ۱۷ ❁ ❁ ❁ از من پرسید: «سیگار داری، جوون؟» مثل تمام کسانی که از خرابههای خانهشان بیرون آمدهاند نفسنفس میزدم. با کجخلقی گفتم: «سیگار کجا بود، بابا! اصلاً هیچی ندارم. دیگه هیچی برام نمونده!» با صدای خراشیدهاش گفت: «چطور؟ مگه میشه هیچی واست نمونده باشه؟ هرکسی یه چیزی داره. هیچی هم نباشه، بالاخره یه دردی، نگرانیای چیزی داره.» صفحهی ۶٣
کتاب اوهام گوناگون، مجوعهای است از داستان کوتاه، داستانهای کوتاهی که ما را با داستان گوناگون شخصیتها در دل استانبول همراه میکند. همراهمان میکند با اوهامشان، با دردها، رنجها، مرگ و تخیلاتشان و گهگاه با خوشیهای کمرنگ و دلنشینشان. کتاب ترجمهی خوبی دارد و متن ساده و روان پیش میرود که نمیبایست نقش ویراستار آن را از یاد برد. کتاب ویرایش تمیزی را به خود دیده است.