به تصویر درختی_ که در حوض_ زیر یخ زندانی ست_ چه بگویم؟_ من تنها سقف مطمئنم را_ پنداشته بودم خورشید است_ که چتر سرگیجه ام را_ همچنان که فرو نشستن فواره ها_ از ارتفاع پیشانیم می کاهد_ در حریق باز می کند؛_ اما بر خورشید هم_ برف نشست._ چه بگویم به آوای دور شدن کشتی ها_ که کالاشان جز آب نیست_ ــ آبی که می خواست باران باشد ــ و بادبانهاشان را_ خدای تمام خداحافظی ها_ با کبوتران از شانه ی خود رم داده ست؟
و زیباترین خمیازه را کبریت کشید به گاه افروختن_ تا سیمای تو حادثهیی باشد در میان تاریکی
و من او را چون شاخه یی که به زیر برف شکسته باشد دوست می داشتم.
زود باشید این و لورکا رو موجود کننیییید
مجموعه آثار بیژن الهی که توسط نشر بیدگل منتشر شدن، برای دوستداران این شاعر و نویسنده مث یه گنج باارزش هست. بی نظیر و دوست داشتنی