صور می دمند و بهار دمیده... من به سیاهی پوستم کمی بد کردم که بوسه پذیرفتم و به مویم که اسبها به زبان،به لیس،یکسو کرده اند به اتاقم که دری دارد چه عالی ست اتاقی که دری دارد دری که میتوان گشود و شنید که صور می دمند و اکنون باد،ارزان در،میاید و موی مرا به سوی دگر می خواباند متاسفم اسبها از آن نگاه از آن زبان ساکت سرخ مودب و این دری ست که باد به هم نمی وزند،همیشه باز میکند...
یک باره ترس برم داشت/ افتاده باشی از سر دیوار/ خم شدم بگیرم دیدم/ خوشه خوشه آویخته ای.
با این همه خواب نداری/ شبی درازی و خواب نداری/ روزی و آفتاب نداری../ با این همه باید یک بار/ یک تشنگی بلد بوده باشی،/ یک بار یک سراب ساخته باشی/ وسط دریا.
مرا دفن سراشیب ها کنید که تنها/ نمی از باران ها به من رسد اما/ سیلابه اش از سر گذر کند/ مثل عمری که داشتم.
سفر چرا کنم، چرا/ سفر کنم؟/ من که میتوانم/ سرگردان باشم/ سالها حوالی خانه ام./ خانه: دیوانگیم- چرا/ که بیرون خانه ام-/ خانه ی پیدا در نور،/ پیدا در نوک نور.../ پرنده ی پیدا/ که فرو میدهد به مهر-/ سیب آدمی/ جابجا میشود دمی-/ و چشمهای او/ که فراموشی میاورد.
مجموعه آثار بیژن الهی که توسط نشر بیدگل منتشر شدن، برای دوستداران این شاعر و نویسنده مث یه گنج باارزش هست. بی نظیر و دوست داشتنی