تا جایی که به خاطر دارم، همیشه بسیار بلندپرواز بوده ام. رویای پست و مقام هایی را در سر می پروراندم که تا سال های ۱۹۸۰ اغلب در سیطره مردان بود؛ کمسیر، وکیل یا قاضی در دادگاه قانون اساسی. گاهی در رویاهایم بنیان گذار شرکتی بودم که صنعت مد را متحول می کرد. اما به دنبال هر شغلی هم نبودم، می خواستم برند و شرکت خودم را اداره کنم. فقط همین! در نخستین تجربه کاری ام به دلیل فشار زیاد دچار فرسودگی شغلی شدم و استعفا دادم. چون باید به همسر، امور خانواده، دو فرزند خردسال و زندگی شخصی ام نیز رسیدگی می کردم، تلفیق تمام این مسئولیت ها به چالشی جدی تبدیل شد. همین مسائل هم موجب شد تا هر بار انتخاب های شغلی ام را زیر سوال ببرم و در نتیجه اعتماد به نفسم را از دست دادم. پرسش های بی شماری در سر داشتم که در نهایت همین پرسش ها مرا به مربی گری و ابزارهای توسعه فردی که موضوع این کتاب نیز هستند، هدایت کرد. آیا واقعا دوست دارم اهدافم را دنبال کنم؟ چه چیزی واقعا به زندگی ام معنا می بخشد؟ شغلم؟ همسرم؟ خانواده ام؟ در این کتاب قصد دارم تمام پاسخ هایی را که موجب تغییر زندگی ام شده اند با شما نیز به اشتراک بگذارم. زیرا از وقتی این آموزه ها را به کار گرفته ام، تجربه ای که از خودم، شغلم، بلندپروازی و روابطم با دیگران داشتم، بسیار رضایت بخش تر از قبل شده است. این آموزه ها به من کمک کرده اند تا بتوانم با قدردانی از عملکرد ها، چالش ها و زندگی شخصی ام به شغلم در جایگاه مدیر بخش ادامه دهم. همچنین توانستم با فرزند دومم نیز به خوبی کنار بیایم و دیگر چالش هایی را که با فرزند اولم داشتم، تجربه نکردم. از طرفی خطرپذیرتر نیز شدم و کسب وکار شخصی خودم را نیز راه انداختم تا بتوانم بهترین خودم را ارائه بدهم؛ یعنی پرورش استعدادهای دیگران. به این ترتیب دوباره اعتماد به نفسم را بازیافتم، در سامان دهی افکار و زندگی ام بسیار منظم تر شدم و به آرامش و شکوفایی بیشتری دست یافتم.
سلام این کتاب تا چه زمانی موجود هست؟