اسیر آن شب تارم که یک ستاره ندارد
بزن! دوباره غمم جز سه تار چاره ندارد
بزن که راه نفس را گرفته بغض جدایی
بزن مدام و ببین اشک من شماره ندارد
بزن دوباره که بیپرده از فراق بخوانم
زبان عشق نیازی به استعاره ندارد
به زخمه زخم دلم را ببند و شور به پا کن
شتاب کن که صواب است! استخاره ندارد!
اشاره کن که بسوزم به نغمهای بگدازم
که چشم محرم رازم به من اشاره ندارد
اگرچه عشق کماکان نهاد جملهی هستی ست
ولی همیشه به وفق دلت گزاره ندارد
کتاب زخمه