یک روز شکارچی غریبه ای به قصر پادشاه می آید. می پرسد «آیا کاری از دست من ساخته است؟ کارهای خطرناکی این اطراف نیست که من انجام دهم؟» پادشاه در جواب می گوید «البته می توانم راجع به جنگل به تو بگویم اما، منطقهٔ خطرناکی است. مردم به آنجا می روند دیگر باز نمی گردند. متوجه هستی! شانس برگشت بسیار کم است». مرد جوان در پاسخ می گوید: «این درست از قماش کارهایی است که من دوست دارم». به هر حال، مرد جوان راهی جنگل می شود و نکته جالب این که، او تنها فقط همراه سگش می رود. آن ها مدت ها در جنگل پرسه می زنند تا این که به برکه ای می رسند. ناگهان دستی از آب بیرون می آید و سگ را می قاپد و به داخل آب می برد. مرد جوان، بی آن که خود را ببازد، به آرامی می گوید: «پس این خودش است!».
کتاب خیلی شیرین و خوبیه و به هر کی داره این کامنت رو میخونه توصیه میکنم. ♥️
این کتاب رو فقط مردها باید بخونن؟
نه اتفاقا خانومها هم باید مطالعش کنند بنظرم.