جهان کوچک من سلام من امروز به سوئیس، شهر ژنو رسیدم. درست بیست و یکم مهرماه بود که با هم قدم گذاشتیم اینجا… زیباترین نقطه ی روی کره ی زمین… همیشه در تصوراتمان روزی را می دیدیم که با هم در یک کلبه ی چوبی در دل یک جنگل آرام در قلب سوئیس زندگی کنیم نه برای همیشه، ولی تجربه ای بود که با هم چند روزی را به بهترین شکل گذراندیم. گفتم تصوراتمان؛ یادت می آید، چقدر با هم قول و قرار گذاشتیم برای سفر؟ روزی نبود که جایی را میان عکس ها پیدا کنیم و خودمان را در آن نقطه تصور نکنیم. ما به آرزوهایمان جامه ی عمل پوشاندیم و کوله بارمان را بستیم و شهرها را با هم یک به یک طی کردیم. ما آرزو می کردیم و برای رسیدن به آن از همه چیز می گذشتیم. رویاهایمان فقط حرف نبود. آنقدر خاطر هم را می خواستیم که شانه به شانه ی هم برای تحقق آن قدم برمی داشتیم. ما خواستیم و شد… گاهی زندگی ما را به چالش هایی می کشد که ناخواسته مجبور می شویم مدت زمانی ریتم خوشبختی را تغییر دهیم. نه که خوشبخت نباشیم، نه. ولی قدر با هم بودنمان را بیشتر می دانیم. در قلب سوئیس کنار هم بودیم تا بتوانیم آنها را متقاعد کنیم برای بستن قرارداد عطرمان… عطر تو… عطر جهان کوچک من. اینجا، آسمان بارانی است و هر قطره اش نمکی می شود روی زخم دلتنگی ات، باران بدون تو بی معنی ترین حالت آسمانی است. باران فقط یادآوری می کند جای خالی ات را اینجا کنار من… صدای باران انگیزه ام را برای از تو نوشتن چند برابر می کند و قول می دهم هربار، در هر نقطه ای از آسمان که بارید، برایت بیشتر و بیشتر بنویسم. راستی امروز به محض رسیدن رفتم کنار دریاچه ی ژنو و کنار درختی که گیاهمان را آنجا به قلب خاک سپردیم. رشد کرده بود و زیباتر از همیشه با ما حرف می زد…
جدا من اعتماد بنفس جناب قاضی نظام رو ستایش میکنم !
یه جوری نوشتید نسخهی امضا شده که آدم احساس میکنه امضای ویلیام فاکنر هستش. یه کتاب عاشقانهی آبکی ای که بیشتر نیست، دیگه این همه داد و هوار نداره که.
سلام. امضای هر نویسنده ای برای طرفداران کتابش ارزش داره. حتی اگه از نظر شما چیز مهمی نباشه. اینکه با هم مقایسه کنید بنظر من کار درستی نیست.
ایا من میتونم در مورد شما نظر بدم؟ ما اجازه نداریم به کسی که شناختی راجبش نداریم نظر بدیم