آقای سورن که این قضیه را قبلا شنیده بود و از جزئیات و طرز وقوعش تقریبآ به دقت آگاهی داشت، راحت نشسته بود و با خوشحالی باطنی که در آن محیط دوستانه نمایانگر شخصیت ذاتی اش بود به گفته سخنران گوش می داد. آقای بهروز به علت تکراری بودن موضوع، کمی حواسش از جمع گریخته به موضوعات دیگر گرویده بود
با خوندن این کتاب چیزهایی رو احساس میکنی ک تو جامعه امروزی ب دست فراموشی سپرده شدن نویسنده جوری با کلمات بازی میکنه ک انگار خودت تو اون سالا داری زندکی میکنی و ی عشق خالص رو تجربه میکنی
یه رمان فارسی معمولی. با مثلثهای نصفه و نیمه عشقی و دیالوگهای مصنوعی
یه رمان فارسی معمولی
داستان کند پیش میره اما ناگهان اوج میگیره و در صد صفحه انتهایی تمام قضایا رو میشه و به خوبی و خوشی مثل فیلم فارسیها تموم میشه. در ابتدا کمی خسته کننده بود اما در کل رضایت بخش بود.
رمان قشنگیه من لذت بردم از خوندنش
رمان خوبی بود پیشنهاد میکنم بخوانید