پدر منوچهرخان، این ملاح پیری که هوا را بو می کشید و پی می برد طوفان در پیش است یا آرامش، برای آنان روشن کرده بود که اینک زمان در حجره جلوی منقل آتش دوزانو نشستن و زیر عبا تسبیح گرداندن نیست؛ باید مثل چرخ طیار ماشین دائمآ به سر دوید و سرعت سرمایه را افزون کرد. گفته بود تجارت یعنی بازی با پول دیگران و در ایالتی مانند کرمانشاهان که قالی بافان معجز هنر خود را مدیون کرک بره آن می دانند و پشم گرمسیرش را می توان در این هوا و روزگار همسنگ طلا فروخت، عجیب است که هنوز همچنان کارها به شکل پراکنده و با سرمایه های کوچک کوچک ادامه یابد. بعد از آن که شرکت سهامی مورد نظر تشکیل می شد طبق گفتگوهای انجام شده آنها قصد داشتند یک کارخانه شستن و جور کردن پشم از خارجه وارد کرده و همچنین در خصوص عدل بندی مناسب صدور تصمیماتی بگیرند. دانه های روغنی نیز در ردیف کار آنان بود که اهمیت درجه دوم داشت. از تجار خرده پای شهر که کم و بیش در جریان خبر بودند تا این زمان چند نفرآمادگی خود را برای پیوستن به این نقشه اعلام کرده بودند. پیش از آن که جلایرخان و دامادش وارد کرمانشاه شوند منوچهر آصف ضمن یک مقاله که من غیررسم در حکم اعلان تشکیل این شرکت بود و روزنامه مهر چاپ تهران با حروف دوازده سیاه آن را منتشر کرد، به طور اصولی و با حساب ساده منافع کار را به مردم کرمانشاه گوشزد و پس از روشن کردن جنبه های ملی موضوع و تکیه کلی براین جنبه ها، آنان را تشویق به خریدن سهام بی نام آن کرده بود.
علی محمد افغانی باوجود اینکه در ایران تولد یافت، چرا افغانی نام دارد کسی لطفا جواب بده، خیلی مهمه
والله من هم نمیدانم ولی خیلی دوست داشتم اسم این نویسنده پر آوازه به جای افغانی، بود: علی محمد ایرانی. خیلی با مسماتر و قشنگتر بود.
/*/*/**داستانی است بسیار جالب و خواندنی واقعا باید به نویسنده اش با این قلم شیوا آفرین گفت
یک رمان عاشقانه معمولی.پر از بدبختی.روحیه خراب کن.بسیار دیر خوان. اصلا به پای کتاب دیگر آقای افغانی "شوهر آهو خانم" نمیرسید.
بنظر بنده جز سه تا رمان ایرانی تاریخه بدون شک عجیب داستان فوق العاده ای و هر کسی باید حتما یکبار بخونه این کتاب رو
اون دوتا کدومن؟
۳۰ سال پیش این رمان را خواندم و برام حس قشنگی داشت
۴۰ سال پیش این رمان را خواندم در سن ۱۲ سالگی عالی بود
پنجاه سال پیش این کتاب رو خوندم. عالی بود. اون موقع نه کتاب چاپ شده بود و نه من. 🤣🤣🤣🤣
دقیقا من هم تو سن ۱۲ سالگی از کتابخانه پدرم این کتاب رو برداشتم و خوندم در واقع اولین رمان جدی بود که خوندم توی اون سن بشدت برای من جذاب و لذت بخش بود نمیدونم اگه الان میخوندمش هم انقدر تو ذهنم حک میشد یا نه
خیلی قشنگ بود
از این کتاب بیشتر از شوهر اهوخانم خوشم امد. عجب روزهایی را یاد من میاورد این کتاب...
تو مگه چند سالته که اون روزا رو یادت میاد من کامنتاى شما رو زیر همه کتابا میبینم باور کن شرط میبندم اصلا نخوندى این کتاب رو
قدرت عشق، استحکام و صلابت پدر، ایثار و فداکاری مادر، از خودگذشتگی و دوستی واقعی و فداکاری یک دوست، چهرهی منفور فقر و صورت سیاه ظلم و بیداد، عشق سوزان و پاک و بی آلایش دو جوان بدور از علایق مادی، بیگانگی و از هم گسیختگی اقشار مردم، بیماری و ناداری و ظلم دوران ارباب و رعیتی و قلب سیاه و سنگ شده و پول پرستی پدری دیگر و یک زندگی گوناگون مردم در دوران بین پهلوی اول و پهلوی دوم، در رمان ((شادکامان دره قره سو)) اثر علی محمد افغانی نویسنده کرمانشاهی با کمال شیوایی و ژرف نگری توصیف شده و به زبان قلم به رشتهی تحریر درآمده است.
بالاخره تونستم کتاب رو تمام کنم خیلی جالب بود توصیه میکنم حتما مطالعه کنید.
تا نیمه اول کتاب چند بار خواستم ادامهش ندم ولی از اون وسطا یه کم بهتر میشه
بسیار طول و تفصیل دار همراه با جزئیات بی نهایت ریز که روزی بیش از ۴٠ صفحه نمیشه ازش خوند. ولی از صفحه 400 به بعد کم کم جذاب میشه