کتاب آشفته حالان بیدار بخت

Ashofteh Halan Bidar Bakht
کد کتاب : 5940
شابک : 9789643514426
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 272
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1999
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب آشفته حالان بیدار بخت اثر غلامحسین ساعدی

"آشفته حالان بیدار بخت" اثری است که ده داستان کوتاه از "غلامحسین ساعدی" را شامل می شود که علاوه بر داستانی به همین نام، عناوین باقی قصه ها عبارت اند از "اسکندر و سمندر در گردباد"، "پادگان خاکستری"، "میهمانی"، "شنبه شروع شد"، "واگن سیاه"، "بازی تمام شد"، "خانه باید تمیز باشد"، "ای وای تو هم !" و "صدا خونه".
هر کدام از این داستان ها، قصه ی منحصر به فرد خود را دارند و در داستان "اسکندر و سمندر در گردباد"، این دو در بالکن یک خانه به حرف زدن با هم مشغول هستند تا اینکه سمندر حرفی به زبان می آورد که برایش گران تمام می شود. در داستان "بازی تمام شد"، حسنی و دوستانش فکرهایشان را روی هم گذاشته اند تا جلوی کتک خوردن حسنی از پدرش را بگیرند. "شنبه شروع شد"، قصه ی نویسنده ای جوان است که هر شنبه با اضطراب منتظر آمدن معشوقه ی خود است.
"خانه باید تمیز باشد"، داستان زوج جوانی است که در ماه عسلشان کنار دریا، با اتفاق عجیبی رو به رو می شوند و "صدا خونه"، قصه ی سربازی است که به دلیل ناتوانی در رژه رفتن در پادگان، مرتب تنبیه می شود. "میهمانی" داستان معلمی است که روزی دوستی قدیمی به سراغش می آید و "ای وای تو هم !" قصه ی نویسنده ای است که با نام مستعار به انتشار کتاب و مقاله مشغول است اما ایندفعه ناشر همه ی مقالاتش را با اسم اصلی منتشر کرده است. "واگن سیاه" پرونده ای است مشکوک که باید توسط یک مامور ساواک بررسی شود و "پادگان خاکستری"، داستان زوجی است که زندگی آرامشان در کویر با بنا شدن یک پادگان کنار خانه، متحول می شود. "آشفته حالان بیدار بخت" که عنوان این مجموعه هم از آن گرفته شده، قصه ی شاعری آشفته و کلافه است که در کافه به انتظار معشوقه اش نشسته است.

کتاب آشفته حالان بیدار بخت

غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی (زادهٔ ۲۴ دی ۱۳۱۴، تبریز – درگذشتهٔ ۲ آذر ۱۳۶۴، پاریس) با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی به‌شمار می‌رفت.ساعدی در ادبیات و اندیشهٔ سیاسی از پیروان جلال آل احمد به‌شمار می‌رفت؛ و از اوایل تشکیل کانون نویسندگان ایران بدان پیوست.
قسمت هایی از کتاب آشفته حالان بیدار بخت (لذت متن)
چهار ساعت یا بیش تر از چهار ساعت که تمام شهر زیر پای بادهای عمودی لگدکوب می شد، همه جا تاریک شد. گردبادهای ریز و درشتی مثل فرفره، از این و آن گوشه به هوا بلند می شد هم چون چاه های پشت و رو شده در یک قطر ولی با اندازه های مختلف که بعد از ده ها متر فوران، مثل چترباز می شد و آن وقت، انواع و اقسام نخاله و زباله، سقف آسمان را می پوشاند. روزنامه، لنگه کفش، پیرهن های پاره که باد در آستینشان افتاده بود، ظرف های کائوچویی، سطل های حلبی پوسیده، دستکش های پلاستیکی، کیسه های پر زباله که گاه در آسمان منفجر می شدند و از درون آن ها، پوست هندوانه و پوست پیاز و پوست سیب زمینی همراه با مقداری سیاهی، هرکدام راهی را در پیش می گرفتند. کلاه های جورواجور، دستارهای رنگ بارنگ که مثل نواری باز می شدند و مثل جاده های متحرک به هر طرفی می رفتند و در تقاطع هم دیگر قرار می گرفتند و به هم دیگر می پیچیدند. چوب بلال، ساندویچ های نیم جویده، آنتن های تلویزیون پوسیده که یک مرتبه سقوط می کردند و دوباره بلند می شدند. پوسترهای عکس که هرچه بالاتر می رفتند به حشره ی غریبی شباهت پیدا می کردند. بطری های شکسته و فراوان کتاب که با صدها و هزاران بال، خود را به این طرف و آن طرف می زدند و جایی برای پایین آمدن پیدا نمی کردند. لقمه های نیم خورده که از دست بسیاری گرفته شده بود، لباس های فراوانی که از روی بند لباس ها کنده شده بود، نوارهای زخم بندی چرکین و سنگین و اشیاء نامشخص دیگری مثل تابوت، یک مغازه ی شیک از جا کنده شده، قایق های سبک پر از جوانان که مدام به هم می خوردند و از هم جدا می شدند و گاه به هم می پیوستند و به شکل پرنده ی غریبی درمی آمدند و آنگاه ضربه ای آن ها را از هیئت غریبشان درمی آورد و مطلوب ترشان می کرد. گوسفندانی که هیچ وقت بال نداشتند و پرندگان بسیار بدهیبت و بی بالی که تیزپروازی را بدانجا می رساندند که از میان آن همه اشیاء، راهی به جای ناشناخته ای باز می کردند و بعد انواع و اقسام اجسام سنگینی که می شد آن ها را تراکتور یا یدک کش یا ماشین آلات قراضه و پوسیده در قبرستان های اطراف شهر فرض کرد.