کتاب عزاداران بیل

Bayal Mournful
کد کتاب : 5970
شابک : 9789643514181
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 208
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1964
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 24
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب عزاداران بیل اثر غلامحسین ساعدی

این اثر مجموعه ای است از هشت داستان به هم پیوسته درباره ی مردمان روستایی به نام بیل، که دچار فقر و فلاکت و بدبختی اند. مردم این روستاها آدم‎هایی عامی و بی‎سواد اند، خرافات در این روستا بیداد می کند و مردم برای درمان دردها و بیماری ها و قحطی شدیدی که با آن دسته وپنجه نرم می کنند به جادو و خرافه پناه می برند. بعضی از شخصیت ها ثابت اند و در هر هشت قصه تکرار می شوند که هر کدام نماد کارکتری متفاوت اند. عزاداران بیل نثری شیوا و سلیس دارد و کوتاهی جمله ها و دیالوگ ها به داستان ریتم و ضرباهنگ تندی داده است. جمال میرصادقی منبع الهام ساعدی برای این داستان ها را، کتاب «نقاب مرگ سرخ» نوشته ی «ادگار آلن پو» می داند. فضای داستان، تاریک و تلخ است و ساعدی ترجیح داده است که تنها راوی اثر باشد و بی طرفی خود را حفظ کند. این اثر تاکنون دوازده بار تجدید چاپ شده است و هنوز اثری خواندنی به حساب می آید.

کتاب عزاداران بیل

غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی (زادهٔ ۲۴ دی ۱۳۱۴، تبریز – درگذشتهٔ ۲ آذر ۱۳۶۴، پاریس) با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی به‌شمار می‌رفت.ساعدی در ادبیات و اندیشهٔ سیاسی از پیروان جلال آل احمد به‌شمار می‌رفت؛ و از اوایل تشکیل کانون نویسندگان ایران بدان پیوست.
نکوداشت های کتاب عزاداران بیل
ما عزاداران بیل را داریم از ساعدی، که به عقیده من پیش کسوت گابریل گارسیا مارکز است.
احمد شاملو

قسمت هایی از کتاب عزاداران بیل (لذت متن)
ننه خانوم جلو رفت و گفت: کار درس شد. سه نفر جوون می رن که سیب زمینی و آذوقه گیر بیارن. بقیه چه کار می کنن؟ بازم میرین گدایی؟ مشدی بابا گفت: چاره چیه ننه خانوم؟ هر طوری شده باید شکمارو سیر بکنیم. ننه خانوم گفت: نه فردا هیشکی از ده نمیره بیرون. از فردا عزاداری می کنیم: دخیل می بندیم، گریه می کنیم، نوحه می خونیم. شاید حضرت دلش رحم بیاد و مارو ببخشه و بلارو از بیل دور بکنه. ننه فاطمه درخت بید را نشان داد که تکه های کهنه از شاخه هایش آویزان بود و با صدای گرفته گفت: می بینین؟ و شروع کرد به گریه، جارو را زد به آب تربت و بالا سر مردها تکان داد. اسلام با صدای بلند گفت: اغفرلنا یا رب العالمین مردها سر را انداختند پایین و زن هایی که بالای دیوار ردیف شده بودند دوباره پشت دیوار قایم شدن و صدای گریه هاشان بلند شد. ننه خانوم گفت: تا عزاداری نشه، آقاها ما را نمی بخشن. ننه فاطمه گفت: من و ننه خانوم می ریم و همه ده را آب تربت می پاشیم و بعد علم ها از علم خانه می آریم بیرون.