همچون بسیاری از نویسندگان فرا اروپا که آثارشان به دنیای انگلیسی زبان رسیده است، «فدریکو گارسیا لورکا» هم قربانی هواخواهانش شده است. آنان که او را صادر کرده اند، کوشیدند تا مرگ فاجعی او را یک رخداد سیاسی جلوه دهند، یا تکه هائی از شعرهایش را نمونه هائی از سوررئالیسم اسپانیا، بشمار آورند. اما «لورکا» نه یک شاعر سیاسی است و نه یک شاعر سوررئالیست. او تنها، شاعر مردمی بود. مردمی، با همان مفهوم نابی که در اسپانیا دارد. شاعری که آثارش را بیسوادان و روشنفکران، یکسان دوست می دارند و ستایش می کنند.
او با مفاهیم نو شعر، شاعر دشواری بود. چرا که کوشید تا از ادراک خویش در پیوند دنیای توده و مردمی با ارزش های جهان صنعتی، زبانی خصوصی خلق کند. در این تلاش، او دستمایه ها و شیوه های شاعران عرب قرون وسطی را با شاعران امروز «برتون» و «دالی» در می آمیزد. شعر و نمایش هایش نه از درون ادبیات پیشتاز یا جنبش های سیاسی برخاسته، بل ریشه در سنت های غنی اسپانیا دارند.
کتاب کنسرت ناتمام