کتاب پژواک

Pajhwok
کد کتاب : 110727
شابک : 978-6226517300
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 121
سال انتشار شمسی : 1399
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 13 آذر

معرفی کتاب پژواک اثر گیله گل بهروزان

کتاب پیش رو حاوی داستان های زیبا و جذابی است که شاید بارها و بارها با آن ها روبه رو شده باشید. داستان هایی که هدف از نگارششان شنیدن صداهای روزمره ای است که گاهی زاییده تخیل و خواسته ها و آرزوهای انسان هاست و گاهی هم راهی برای رهایی از آنچه که روزگار برسر آنها آورده است. صداهایی که با تناقضات فراوانی همراه است، حتی اخبار و پیام هایی که هرکدام می توانند دور از واقعیت باشند و گاهی هم برداشت های متعددی از آن ها بشود، به ویژه در جوامع امروزی که بسیار ناآرام تر از گذشته احساس می شود.

کتاب پژواک

قسمت هایی از کتاب پژواک (لذت متن)
آبی خانم همسر الیاس ادیب به همه می گفت که شوهرش آهنگساز؛ شاعر، نقاش و عکاس است و قلم فوق العاده ای هم دارد. هرچند کسی این همه هنر الیاس را ندیده بود یا به قول آبی خانم هنوز درک نکرده بود. او با هیکل درشت و چهارشانه اش ریش و سبیل انبوهی داشت، معمولا پیراهن و شلوار کتان سفید رنگ به تن می کرد، موهای بلندش را پشت سر با بندی مشکی می بست. دستمالی سیاه و سفید دور گردن می انداخت و دست هایش تا مچ پر از انواع و اقسام بندهای رنگین بود. گاهی در میهمانی ها گیتار به دست قطعاتی از آهنگ های قدیمی می نواخت و بیش از همه مورد تحسین همسرش قرار می گرفت که هر چند لحظه با چشمان بسته می گفت: چه زیبا… الیاس برخلاف آبی خانم زیاد اهل صحبت نبود و اگر هم حرفی می زد، ناسزاهایی بود که با صدای بلند تقریبا نثار همه عالم و آدم می کرد. بیش تر ترجیح می داد در خانه بماند، برای کبوترهایی که پشت پنجره می آمدند دانه بریزد، گاهی عکاسی کند، روی مبل لم بدهد و سیگار پشت سیگار دود کند. آبی خانم می گفت اوضاع به هم ریخته دنیا و بی فرهنگی مردم، الیاس که مردی روشنفکر است را غمگین و گوشه گیر کرده و ترجیح می دهد در سکوت و آرامش دور از غوغای بیرون، بیش تر مطالعه و فکر کند. این حرف ها را از مادر الیاس آموخته بود که همیشه یک دانه پسرش را می ستود و کاملا برخلاف میل اش ناگهان از دنیا رفت. مادر الیاس در میانسالی و بعد از چند بار ازدواج ناموفق با ثروتی که اندوخته بود، تصمیم گرفت با تنها پسرش دور از همه زندگی کند و تمام وقت و انرژی اش را صرف او نماید. آبی را هم همان موقع پیدا کرد که در همسایگی آنان و یکی از چند بچه قد و نیم قد خانواده ای فقیر بود. آبی برای کمک به مادر الیاس آمد و کم کم علاوه بر اسم واقعی اش، هویت اش را هم از دست داد.