آدم ها با دلایل خاص خودشان به زندگی ما وارد می شوند! و با دلایل خاص خودشان از زندگی ما می روند! نه از آمدن ها زیاد خوشحال باش، نه از رفتن ها زیاد غمگین. تا هستند دوستشان داشته باش، به هر دلیلی که آمده اند، به هر دلیلی که هستند. بودنشان را دوست داشته باش. بی هیچ دلیلی. شادمانی های بی سبب، همین دوست داشتن های بی چون و چراست!
من و درخت چنار رو به روی پنجره باهم دوست بودیم. درخت چنار هم مثل من از رفتن ها سر در نمی آورد. همیشه از یکدیگر می پرسیدیم «آدم ها چرا می روند؟ دنبال چی می روند؟ کجا می روند؟» درخت چنار می گفت «اگه تکه زمینی باشد که بشود در آن ریشه دواند، دیگر غمی نخواهد بود. از زمین می شود غذا گرفت و برای آب هم به کرم آسمان و جوی مجاور امید داشت.» و من می گفتم «اگر درگاهی پنجره ای باشد و دوستی چون چنار، دیگر نباید به فکر رفتن بود.» درخت چنار از این که او را دوست می خواندم خوشحال می شد و با وزش اولین نسیم، شاخه هایش را برایم پس و پیش می کرد.
همیشه نه، ولی گاهی میان بودن و خواستن فاصله می افتد، بعضی وقت ها هست که کسی را با تمام وجود می خواهی ولی نباید کنارش باشی!
اکنون حدود یک قرن و نیم از اولین باری که آلیس این سفر را شروع کرد، می گذرد و داستان فروتنانه ی کارول، حالا الهام بخش خلق فیلم ها، نقاشی ها و بسیاری از هنرهای دیگر شده است.
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
داستان کوتاههای این کتاب به خوبی به روایت روزمرگیها و یکنواختی زندگی میپردازن. داستانها خوشخوان و روان هستند و خواننده به خوبی با داستانها همراه میشه.
داستانکها در نهایت سادگی و بی آلایشی اند، بدون هیچ فراز و فرودی، بدون هیچ گره ای، صرفاً تکه ای از زندگی معمولی آدمهای معمولی را تعریف میکنند. همین سادگی و تکراری که در روایت کتاب احساس میشود به خوبی با درون مایه کتاب هماهنگی دارد.
کتاب کوتاه و دوست داشتنی بود. روایتی ساده از زندگی زنانی که درگیر اتفاقات روزمره زندگی خودشونن و هر کدوم مشکلات و مصائب خودشون رو دارن
کتاب شامل 17 داستان کوتاه هست. در این کتاب هم زویا پیرزاد به سراغ زنان و دغدغههای آنها رفته و به روایت روزمرگیهای زندگی آنان میپردازه. داستانها بسیار خوب روایت شده اند و شخصیتها هم بسیار ملموس هستند.