آدم ها با دلایل خاص خودشان به زندگی ما وارد می شوند! و با دلایل خاص خودشان از زندگی ما می روند! نه از آمدن ها زیاد خوشحال باش، نه از رفتن ها زیاد غمگین. تا هستند دوستشان داشته باش، به هر دلیلی که آمده اند، به هر دلیلی که هستند. بودنشان را دوست داشته باش. بی هیچ دلیلی. شادمانی های بی سبب، همین دوست داشتن های بی چون و چراست!
من و درخت چنار رو به روی پنجره باهم دوست بودیم. درخت چنار هم مثل من از رفتن ها سر در نمی آورد. همیشه از یکدیگر می پرسیدیم «آدم ها چرا می روند؟ دنبال چی می روند؟ کجا می روند؟» درخت چنار می گفت «اگه تکه زمینی باشد که بشود در آن ریشه دواند، دیگر غمی نخواهد بود. از زمین می شود غذا گرفت و برای آب هم به کرم آسمان و جوی مجاور امید داشت.» و من می گفتم «اگر درگاهی پنجره ای باشد و دوستی چون چنار، دیگر نباید به فکر رفتن بود.» درخت چنار از این که او را دوست می خواندم خوشحال می شد و با وزش اولین نسیم، شاخه هایش را برایم پس و پیش می کرد.
همیشه نه، ولی گاهی میان بودن و خواستن فاصله می افتد، بعضی وقت ها هست که کسی را با تمام وجود می خواهی ولی نباید کنارش باشی!