کتاب عادت می کنیم

We Get Used to It
کد کتاب : 1728
شابک : 978-964-305-798-5
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 266
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2004
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 172
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

در فهرست برترین آثار داستانی ایران

معرفی کتاب عادت می کنیم اثر زویا پیرزاد

کتاب عادت می کنیم، رمانی نوشته ی زویا پیرزاد است که اولین بار در سال 2004 به چاپ رسید. در این رمان خواندنی، با سه شخصیت زن از سه نسل مختلف آشنا می شویم: مادربزرگی به نام ماه منیر، مادری به نام آرزو و دختری به نام آیه. تمرکز اصلی داستان بیشتر بر شخصیت آرزو است که به نوعی در مرکز این سه نسل متفاوت قرار دارد. هر کدام از این سه کاراکتر، دنیای مختص به خود را دارند و پیرزاد موفق می شود با خلق صدا و ذهنیتی متمایز برای هر کدام، پرداختی قابل قبول به هر سه ی آن ها داشته باشد. زویا پیرزاد در رمان عادت می کنیم، از کلیشه ها و پیشفرض های رایج موجود در میان شخصیت های داستانی زن، پا فراتر می گذارد و تصویری انسانی و بسیار قابل باور را از علایق و رنج های متفاوت هر کدام از آن ها ارائه می کند.

کتاب عادت می کنیم

زویا پیرزاد
زویا پیرزاد (ارمنی: Զոյա Փիրզադ; زاده ۱۳۳۱ در آبادان) نویسنده معاصر ایرانی ارمنی تبار است. او در سال ۱۳۸۰ با رمان چراغ ها را من خاموش می کنم جوایز مهمی همچون بهترین رمان سال پکا، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری، کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا را به دست آورد و با مجموعه داستان کوتاه طعم گس خرمالو یکی از برندگان جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ و جایزه «کوریه انترناسیونال» در سال ۲۰۰۹ شد. وی از معدود نویسندگان ایرانی است که تمام آثارش به فرانسوی ترج...
قسمت هایی از کتاب عادت می کنیم (لذت متن)
به گوشه ی میزتحریر نگاه کرد توی عکس. چند سال بعد از گرفتن عکس بود که دست دراز کرد طرف میز تحریر؟ از لیوان دسته دار خودکاری برداشت، روی تکه ای کاغذ نوشت «ما رفتیم»، حلقه ی ازدواج را از انگشت درآورد گذاشت روی کاغذ و یک دستش، دست آیه و یک دستش چمدان از خانه بیرون رفت. تمام مدت پرواز به ایران، توی هواپیما به سبد رخت چرک فکر کرد با جوراب های صددرصد کتان و لب به هم فشرد. به انگشت بی حلقه اش نگاه کرد و فکر کرد «عجب خری بودم.»

اول ها فکر می کردم کارهای مهم تری باید بکنم، بعد فکر کردم باید با زنی در مسائل خیلی مهم تفاهم داشته باشم. دیر فهمیدم تفاهمی مهم تر از این نیست که مثلا دیوار را چه رنگی کنیم و اسباب خانه را چجوری بچینیم و تابلو را کجا بکوبیم و شام و ناهار چی درست کنیم و سر این ها با هم بخندیم.

مردم درباره ی دو چیز هیچوقت حرف راست نمی زنند: پول و درسخوان بودن بچه هایشان.