گندم سرحدی:دهمین روز زمستان داستانی بود که به شدت موقع نوشتنش تعجیل داشتم. اونقدر نسبت به آدم هاش احساس مسئولیت می کردم که نمی تونستم رهاشون کنم. گاهی تصور می کردم این خیانت به شخصیت های اصلی داستانمه و انگار تو یه جهان مبهم تنهاشون می ذارم! این کتاب رو تقریبا توی یک سال و نیم تموم کردم. البته با تمام تحقیقاتی که انجام دادم.
در انتها به نظرم دهمین روز زمستان داستانی هست که هنوز هم دلم می خواد بارها و بارها مرورش کنم. بعد از تحریر این قصه به سراغ داستان های دیگه رفتم و فکر می کنم این کار رو همیشه و همشیه انجام بدم. نویسندگی و ساخت یه جهان تازه و جذاب، دنیای پرشور گندم هست که مسلما نمی تونه ازش جدا بشه.
کتاب دهمین روز زمستان